گوشی همراه بدترین همراه کنکور …
«فرزند کدامیک از شما، والدین محترم، تلفن همراه ندارد ؟»
این سؤال، اولین حرفی بود که مدیر مدرسه بعد از سلام و احوال پرسی معمول، در جلسه شورای اولیا و مربیان گفت . ناخود آگاه نگاهی به اطرافم کردم و همان طور که تصور میکردم، حتی یکی از والدین دستش را بلند نکرده بود و تمام دانشآموزان سال چهارم این مدرسه، تلفن همراه داشتند .
بار دیگر مدیر پرسید: گوشی فرزند چه کسی پیشرفته نیست و به شبکههای ارتباط جمعی متصل نمیشود؟
این بار تعداد معدودی از والدین دستشان را بلند کردند و البته عدهای نیز از کیفیت گوشی فرزندشان اطلاعی نداشتند!
آقای مدیر نفسی عمیق کشید و سپس گفت: آیا میدانید همان موقع که شما در خواب ناز هستید و انتظار دارید که فرزندتان هم پشت در بسته اتاقش خواب باشد، بین ساعت ۲ تا ۳ بامداد، با گوشی موبایلش در «تانگو»، «وایبر»، «واتس آپ» و…. سرگرم گفت وگو است؟ آیا میدانید زمانی که شما فکر میکنید فرزندتان مشغول مطالعه درس یا تست زدن است، وقت او صرف بازیهای کامپیوتری موجود در موبایل میشود یا در شبکه های اجتماعی سر به سر دوستان و همسن و سال هایش می گذارد ؟
هیچ وقت فکر کرده اید که چرا باید فرزند دانش آموز شما یک گوشی پیشرفته داشته باشد؟ وسیلهای که شما هیچ کنترلی روی آن ندارید؟ شاید عدهای از شما عزیزان معتقدید در دنیایی که به سمت خانواده جهانی حرکت میکنیم، نمیشود جوانمان را از تکنولوژی پیشرفته محروم کنیم؛ حتی اگر نظر این گروه از والدین را هم بپذیریم، که البته من چندان آن را هم قبول ندارم، باید بپذیرید که امسال سالی نیست که فرزند شما روزی چند ساعت از وقت خود را صرف تلفن همراه و امکانات جانبی آن کند. امسال دقایق برای فرزند شما سرنوشتساز است. کنکور، رقابتی سنگین و تنگاتنگ بین داوطلبان خوب و درس خوان است و اگر فرزند شما مدیریت زمان صحیح و دقیقی نداشته باشد، در این مسابقه، جزو نفرات برتر و موفق نخواهد بود.
راستش را بخواهید، ادامه حرف آقای مدیر را چندان گوش ندادم و ذهن من مشغول فرزند خودم شده بود. به این فکر میکردم که او را در خانه هیچ وقت بدون گوشی نمیبینم و تلفن همراه جزء لاینفکی از زندگی اوست! به این فکر میکردم که همیشه موقع درس خواندن و تمرین حل کردن، گوشیاش کنارش هست و هر چند دقیقه یک بار نگاهی به آن میاندازد و مشغول خواندن یک پیامک میشود و گاهی بیش از نیم ساعت مشغول پیام دادن و پیام گرفتن از دوستانش است.
در همین افکار بودم که صدای آقای مدیر بار دیگر من را به خود آورد که میگفت: برای همین معتقدم که باید گوشیهای پیشرفته فرزندانتان را از آنها بگیرید. اگر مسیر رفت و آمد به خانه طولانی است یا فرزندتان در کتابخانه مطالعه میکند و میخواهید از او با خبر باشید، یک گوشی ساده هم میتواند نیاز شما را برآورده کند، و تازه همین گوشی ساده را هم نباید مدام در اختیار فرزندتان قرار دهید؛ برای مثال، چه ضرورتی دارد که فرزندتان با گوشی به رختخواب برود یا در خانه همیشه یک دستش گرفتار گوشی باشد؟ رتبههای خوب آزمون سراسری، همه میگویند که استفادهشان از گوشی همراه محدود بوده و جز زمان محدودی از روز- مثلاً روزی نیم ساعت – باقی مواقع گوشیشان را خاموش کرده و اجازه نمیدادهاند که ذهنشان معطوف به مسایل جنبی ناشی از استفاده از موبایل شود.
به خانه که بازگشتم، با خودم تصمیم گرفتم که از فرزند بخواهم تا در نحوه استفاده اش از موبایل تجدید نظر کند؛ اما متاسفانه او در مقابل پیشنهادم در مورد خاموش کردن موبایل و محدود کردن زمان استفاده از آن، جبههگیری کرد و گفت که او خودش میتواند مدیریت زمان داشته باشد و آن قدر بزرگ شده است که بداند کی و چقدر از موبایلش استفاده کند. با شناختی که از فرزندم داشتم، میدانستم که او نمیتواند به وسوسه گفتگوهای تلفنی با دوستانش پیروز شود؛ اما ترجیح دادم که سکوت کنم و فرصتی دیگر به او بدهم تا خودش متوجه اشتباهش شود .
یک ماه گذشت و او همچنان به جای مطالعه دقیق و عمیق درس هایش، یک چشمش به کتاب درسی بود و با چشم دیگر موبایلش را «چک» میکرد!
جالب اینجا بود که وی دلیل عدم موفقیت خود را در آزمونهای آزمایشی و امتحانات مدرسه، استرس میدانست و اصلاً قبول نمیکرد که تمرکز نداشتن روی کتاب درسی، علت درصدها و نمرات پایین اوست.
اوایل آذر ماه بود که تصمیم گرفتم جدیتر و قاطعانهتر با او برخورد کنم؛ برای همین از او خواستم که موبایلش را خاموش کند و تحویل من دهد و در پاسخ به اعتراضهایش که چرا به او اعتماد ندارم و برخورد تحکمی، اشتباه و به دور از شیوه های جدید تربیتی است و اینکه وی از تلفن همراه برای پرسیدن اشکالهای درسی از دوستانش استفاده میکند، از او خواستم که آذر ماه را مطابق خواست من عمل کند و اگر از نتیجه این یک ماه راضی نبود از ماه بعد طبق میل وی رفتار میکنیم.
چند روز اول از بی موبایلی، کلافه بود و کمی هم لجاجت میکرد و به نوعی میخواست ثابت کند که نبود موبایل باعث بهتر شدن وضعیت درسی او نمیشود؛ اما کم کم به خود آمد و وقتی را که صرف گپ زدن با دوستان و بازی های موجود در گوشیاش میکرد، به درس خواندن و تست زدن اختصاص داد. هفته اول تفاوت چندانی در نمراتش ایجاد نشد؛ حتی یکی دوباری هم به طعنه گفت که اگر مشکل از گوشی بود چرا در حال حاضر نمراتش بهتر نمیشود؛ اما از هفته دوم، هر دوی ما شاهد تغییر قابل توجهی در وضعیت درسی او بودیم. همین تغییر مثبت و تشویق من و اولیای مدرسه عاملی شد که فرزندم با علاقه بیشتری سراغ کتابهایش برود و در نهایت در پایان یک ماه، وقتی با گوشی موبایلش سراغش رفتم، خودش پیشنهاد داد که برای ماه بعد هم، گوشیاش به امانت پیش من بماند و بعد نفسی عمیق کشید و زیر لب گفت: حیف شد! کاش از تابستان این کار را کرده بودم!
این روزها پسر من در رشتهای که از سال اول دبیرستان آرزویش را داشت تحصیل میکند و خوشبختانه با اینکه کنکور را پشت سر گذاشته و محدودیتی ندارد، چندان به گوشیاش وابسته نیست و در واقع عادت بد یک چشم به گوشی و چشم دیگر مشغول کارهای دیگر را کنار گذاشته است و هنوز میگوید: ای کاش سال چهارم زودتر گوشیاش را کنار میگذاشت و تابستان و دو ماه پاییز را از دست نمیداد تا رتبهای بهتر کسب میکرد و میتوانست رشته مورد علاقه را در دانشگاهی که ایده آلش بود، مطالعه میکرد!
فرزندم به جای مطالعه دقیق و عمیق درسهایش، یک چشمش به کتاب درسی بود و با چشم دیگر موبایلش را «چک» میکرد!