آروزهای فراوان و عمر محدود آدمی
امروزه بر همگان ثابت شده است که همواره در طول تاریخ، دو چیز زندگی فردی و اجتماعی انسان را تحت تاثیر خود قرار داده است: یکی حوایج و آرزوهای فراوان و دیگری وقت کوتاه و عمر محدود آدمی، و همین دو فاکتور باعث به وجود آمدن روایات و حکایات جالب و پندآموزی شده است که توجه به آنها شاید تذکری باشد برای ما و آیندگان؛ تا از این پس، هم آرزوهای دور و دراز خود را کم کنیم و هم نیم نگاهی به وقت اندک و عمر کوتاه خود داشته باشیم که به قول مولا علی(ع) مثل ابر از بالای سر آدمی میگذرد.
یکی از این دست حکایات، حکایت جالبی است از مرد بازرگان آرزومند و طمعکاری که سعدی علیهالرحمه آن را در باب «فضیلت قناعت» در گلستان آورده است. سعدی میگوید: بازرگانی صد و پنجاه شتر بار داشت و خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خود دعوت کرد. همه شب نیارمید و از سخنهای پریشان گفتن کرد که فلان انبازم به ترکستان، و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین. گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش دارد، باز گفتی نه که دریای روم مشوّش و طوفانی است، و ادامه داد که: سعدیا! سفری دیگر در پیش است که اگر آن کرده شود بقیه عمر خویش به گوشهای بنشینم. گفتم: آن کدام سفر است؟
گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد. و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و پارچه یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکّانی بنشینم. و انصافاً از این مالیخولیا آن قدر گفت که بیشتر از این طاقتش نماند و من متعجب شدم از این همه آمال و آرزو.
بدانیم که این همه آرزو مختص بازرگان زمان سعدی نبوده که همواره گریبانگیر بشر بوده و هست و اگر چه در مثل گفتهاند: آرزو بر جوانان عیب نیست، اما گاهی این آمال و آرزوها به خیالبافی بیشتر میماند تا آرزوی منطقی؛ برای نمونه، دانشآموز عزیزی که یک روز قبل از چاپ این مطلب نزد من آمده بود و ارایه طریق میخواست که چه کند و چه نکند.
آری، تنها دو ماه مانده به برگزاری آزمون سراسری آمده بوده نزد من که چه کار کند.
میگویم: خوب چه کردهای؟ میگوید: هیچ، امسال گرفتار بودم و نرسیدم که خوب درس بخوانم؛ البته قدری خواندهام. میگویم: چقدر، میگوید: بعضی از روزها که دل و حوصله داشتهام، یکی دو ساعتی خواندهام؛ اما خیلی از روزها یا گرفتار کار و امورات روزمره بودهام یا گرفتار رفقا؛ اما حالا سرم به سنگ خورده و آمدهام نزد شما تا محبت کنید برنامهای بدهید تا «بکوب» بنشینم و برای کنکور بخوانم.
میگویم: خوب، نتایج امتحانات نهایی سال سومت چطور است؟ سری تکان میدهد و میگوید که خیلی تعریفی نیست و به نظر خودش مایه شرمندگی است. میگویم: خوب حالا تصمیم داری چه کاره شوی و در آینه خیال خودت را در چه لباسی میبینی؟
بیمعطلی تبسمی میکند و میگوید: داروسازی. از داروسازی خیلی خوشش میآید، دلیل آن را هم که جویا میشوم میگوید: پول خوبی توی آن درمیآید. پسر عمه پدرش داروخانه دارد و به قول خودش پول پارو میکند. میگویم: عزیزم! آیا میدانی که تنها دو ماه به رقابت نهایی کنکور مانده است؟
شانهاش را بالا میاندازد و نگاهی به دور دست میکند و میگوید: آری، اما اگر من بتوانم در این دو ماهه شیمی را که اصلاً نگاه نکردهام عمیق بخوانم و فیزیک 2 و 3 را هم با مسالههای آن حل کنم، آن گاه میماند زیستشناسی و ادبیات و …
به اینجا که رسید، با همه اعتماد به نفسی که دارد، خودش هم تردید میکند و زیرلب میگوید: آن وقت ریاضی را هم داریم. باز خودش را از تک و تا نمیاندازد و میگوید: البته طوری نیست؛ اگر من بتوانم «بکوب» روزی دوازده ساعت بخوانم، در همین شصت روز میتوانم همه مطالب را بخوانم. توی دلم میپرسم: با کدام پیشینه؟ پسرجان! مگر نشنیدهای که میگویند: «آن مرغی که انجیر میخورد نوکش کج است.» آخر روزی 12 ساعت که الکی نیست؛ به زبان، ساده است و «گاو نر میخواهد و مرد کهن.» تمرین و ممارست میخواهد. باید قبلاً روزی 8 ساعت را مزه مزه کرده باشی تا حالا بتوانی روزی ده ساعت «بکوب» بخوانی.
باز خودش را دلداری میدهد و امیدوار نگه میدارد که: «استاد! مشکل من فقط صبحهاست. اگر بتوانم صبحها زود از خواب بیدار شوم «بکوب» میخوانم. حیف که صبحهای زود بخوابم میگیرد و روی کتابهایم میخوابم! با این حال، داروسازی به نظر خودم دور از دسترس نیست و اگر شما بتوانید یک برنامه خوب بدهید، مرا به آرزوی خودم رساندهاید.» و این آرزو، تنها آرزوی این این جوان نیست که نزد من آمده است. بسیاری از دوستان ما آرزوهای دور و درازی دارند که جامه عمل پوشیدن به آنها زمان خودش را میخواهد. دوستان عزیز دانشآموز و دانشپژوه! همه اینها را گفتیم تا بدانید که فرصت باقیمانده تا آزمون سراسری، فرصتی اندک است و وقت خیالپردازی نیست و شما مجال ندارید که در این زمان کوتاه، دایم پنجرههای جدید در «ویندوز» ذهنتان باز کنید.
شما در این روزهای باقیمانده به آن چیزهایی خواهید رسید که برایش زحمت کشیده و برنامهریزی کردهاید. یک نفر، هر چقدر هم استاد برنامهریزی باشد، نمیتواند معجزه کند و برنامهای برای شما بنویسد که بدون آمادگی قبلی و تلاش گذشته، با اجرای آن، توفیق آن چنانی پیدا کنید.
لطفاً واقعبین باشید و از خودتان در حد بضاعت و توانایی که دارید انتظار داشته باشید. وزنهای را انتخاب کنید که در خورند شما باشد و به قول ورزشکارها آن را در تمرینات زده باشید؛ چون پسر عمه پدرتان دارو ساز است، برق پولش چشم عقل شما را کور نکند. اگر پای صحبت همان آقا یا خانم داروساز بنشینید میبینید که چه مرارتها که نکشیده و چه رنجها که نبردهاند.
این نکات را گفتم که بدانید این درست است که «آرزو بر جوانان عیب نیست»، اما حوایج و آرزوها هم باید تابع منطقی قابل دفاع و در دسترس باشند، و نیل به آنها میسر شود. به قول مرحوم شهید بهشتی: «بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند.» همچنین «با حلوا حلوا کردن دهان کسی شیرین نشده است و نمیشود.» واقعیت این است که در این مدت زمان کوتاه، باید دست از خیالبافی برداشت و به طور منطقی تصمیم گرفت و مثل آن بازرگان آرزومند و خیالباف نباشید، بلکه واقعبین باشید. زمان باقی تا آزمون سراسری، زمان ورود به دنیاهای جدید نیست و دو ماه باقی مانده، فقط فرصت مرور است و مرور.
در این مدت باقیمانده، سابقه گذشته به ما میگوید که بهترین زمان برای مرور دروس گذشته است. آری در زمان باقیمانده، به بضاعت و سرمایه فکری خود نظم بدهید و مطالب را دوباره بازخوانی کنید و آنهایی را که در ذهن شما گرد و خاک گرفته و در حال فراموشی هستند، دوباره در قاب خیال دستمال بکشید و تمیز کنید و گردگیری بنمایید و در قفسه ذهنتان طبقهبندی کنید و یقین داشته باشید که همین بازنگری و طبقهبندی دوباره، به شما کمک خواهد کرد، و حداقل کمک آن این است تا از آنچه میدانید بخوبی استفاده کنید و راندمان خودتان را بالا بیاورید. خیلی سرگردان و متواری نباشید و در این دو ماه تا میتوانید به خودتان و دانستههایتان اعتماد کنید؛ هر چند اندک و حداقلی باشند؛ اما از خیالپردازی و جولان بیمورد بپرهیزید. الان وقت آن نیست که آرزوهای دست نیافتنی و دور از دسترس را در ذهنتان پررنگ کنید. فردا به آن چیزی خواهید رسید که دیروز برای آن وقت گذاشته و برنامهریزی کردهاید، و هیچ برنامهریزی نمیتواند خرق عادت کند و نسخه شفابخشی بنویسد که شما بدون وقت گذاری و مرور دروس اصلی، به رشتهای در خور و قابل توجه برسید.
پس عزیزان داوطلب کنکور! در فرصتهای باقیمانده که بسیار اندک است، اولاً به خود اعتماد داشته باشید و اعتماد به نفس خودتان را حفظ کنید. ثانیاً واقعبین باشید و در حد توانتان توقع و انتظار ایجاد کنید، و ثالثاً در اوقات باقیمانده مرور کنید و به قفسههای ذهنتان نظم بدهید و دانستههای قبلیتان را در ذهن پررنگ کنید. برای رسیدن به این مرحله، مرور مهم است؛ تا میتوانید دروس را مرور کنید: دوباره خوانی و مرور و مرور.
- هفته نامه پیک سنجش