تاثير انگيزش بر پيشرفت تحصيلي
در اين مقاله، تاثير انگيزش بر پيشرفت تحصيلي تشريح شده است.
محتواي اين مقاله براي دانشآموزان، معلمان و مشاوران، مناسب است.
مقدمه
براي توجيه اختلاف بين دانشآموزاني که استعداد يکساني براي يادگيري دارند، اما پيشرفت تحصيلي آنها متفاوت است، ميتوان از مفهوم انگيزش استفاده کرد.
پژوهشهاي انجام شده، رابطه بين استعداد تحصيلي و پيشرفت تحصيلي را با ضريب همبستگي 50/0= r نشان دادهاند.
اين ضريب نسبتاً پايين است و نشان ميدهد که در ميان دانشآموزان افرادي يافت ميشوند که با استعداد زياد، پيشرفت نسبتاً اندکي دارند. يکي از عوامل تبيين کننده اين مطلب، انگيزش است.
درباره تاثير انگيزش بر يادگيري، پژوهشهاي زيادي انجام گرفته است.
رابطه بين انگيزش (ويژگيهاي ورودي عاطفي) و پيشرفت تحصيلي را با ضريب 50/0 گزارش کردهاند.
وجود اين نوع رابطه بين متغيرهاي انگيزش و پيشرفت تحصيلي، نشان دهنده آن است که انگيزش بر يادگيري تاثير مثبت و مستقيمي دارد؛ يعني انگيزش زياد به يادگيري زياد، و انگيزش کم به يادگيري کم منجر ميشود.
انگيزش يادگيري
بحث در مورد انگيزهها، بدون توجه به اهداف، دشوار است.
افراد در زمينههاي پيشرفت براي رسيدن به اهداف خاص برانگيخته ميشوند.
بعضي از دانشآموزان براي رسيدن به بازشناسي اجتماعي، خشنودسازي والدين، و رسيدن به پاداشهاي بيروني، مانند نمرات خوب، برانگيخته ميشوند. بعضي ديگر از دانشآموزان رقابت طلب هستند و تمايل دارند که نسبت به همکلاسيهاي خود برتر باشند.
دانشآموزان دبيرستاني ممکن است که براي رسيدن به حداقل نيازهاي پيشرفت، مانند رفتن به دانشگاه و توانايي شرکت در مسابقات ورزشي، برانگيخته شوند.
به طور آرماني، دانشآموزان براي افزايش درک و فهم و حل مساله، برانگيخته ميشوند.
بروفي1 (1986) اين هدف آرماني را انگيزش براي يادگيري مينامد. انگيزش دانشآموز به يادگيري، مربوط به فرآيند رواني، عاطفي و شناختي است که در يادگيري همه موضوعات مدرسه، مؤثر است.
انگيزش، فرآيند فعال کردن، هدايت و نگهداري رفتار يادگيرنده در زمانهاي بعدي است و يک فرآيند روانشناختي است که هدف، جهت و شدت رفتار يادگيرنده را تعيين ميکند و آن منشا نتايج عملکرد متفاوت دانشآموزان است.
مفهوم انگيزش يادگيري، معاني اندک متفاوتي دارد. برخي از مؤلفان، انگيزش براي يادگيري را اهميت، ارزش و سودي ميدانند که فعاليتهاي تحصيلي براي يادگيرنده به دنبال دارند؛ صرفنظر از اينکه اين فعاليتها به طور دروني مورد علاقه وي باشد يا نه. برخي ديگر، انگيزش را براي يادگيري، کيفيت درازمدت يادگيري و تعهد نسبت به فعاليتهاي يادگيري تعريف کردهاند.
اين تعريف، يادگيرنده را براي انجام فعاليتهاي تحصيلي سوق و جهت ميدهد و تعيين ميکند که چه مقدار از اين فعاليتها و ساير منابع اطلاعاتي را يادگيرنده بر عهده گيرد و ياد بگيرد.
يادگيرنده با انگيزه، قادر است تا از فرآيندهاي شناختي بهتري براي يادگيري، جذب و نگهداري بيشتر موضوع استفاده کند.
علاقه، حس کنجکاوي يادگيرنده را تحريک ميکند تا مطالب مورد نظر را ياد بگيرد؛ در حالي که مرتبط بودن يا مناسبت يادگيري، ادراک يادگيرنده از محتواي مطلب مورد بحث است که براي او مهم و ارزشمند است يا نيست.
اگر يادگيرنده به موادي که به آن مرتبط باشد، يعني محتوا براي او ارزشمند باشد، توجه ميکند و سعي ميکند تا آن را ياد بگيرد.
ادراک احتمال موفقيت، انتظار موفقيت يا اطمينان از طريق کنترل شخصي بر رفتار خود فرد است.
يادگيرنده براي يادگيري مطلب درسي سختتر تلاش خواهد کرد؛ اگر فکر کند که ميتواند از عهده آن برآيد و آن را بگذراند.
رضايت، ايجاد تعادل رواني يادگيرنده به منظور کسب پاداشهاي بيروني و برآوردشدن نيازهاي دروني است.
انگيزش براي يادگيري، ممکن است، دروني يا بيروني باشد.
افراد با انگيزش دروني، به نيازهاي دروني، نظير: علاقه شخصي در يک موضوع و رضايت يا لذت از يادگيري که به طور ذاتي به آن علاقهمندند، پاسخ نشان ميدهند؛ در حالي که افراد با انگيزش بيروني، به پاداشهاي بيروني، نظير پاداشهايي شامل:
تعريف معلم، تاييد مشارکت در کلاس، تشويق و بازخوردهاي مثبت در انجام تکليف پاسخ ميدهند.
مطالعه انگيزش بيروني، در اطراف سه مفهوم اصلي پاداش، تنبيهکننده و مشوق دور ميزند.
‹‹پاداش›› موضوع محيطي خوشايندي است که در پايان زنجيرة رفتار واقع ميشود و احتمال وقوع دوبارة آن رفتار را افزايش ميدهد.
‹‹تنبيه کننده›› موضوع محيطي ناخوشايندي است که در پايان زنجيرة رفتار رخ داده و احتمال وقوع دوبارة آن رفتار را کاهش ميدهد.
‹‹مشوق›› موضوع محيطي است که فرد را در پرداختن يا نپرداختن به يک زنجيرة رفتار، جذب يا دفع ميکند. ويژگي 99 درصد همة پاداشها، تنبيهها و مشوقها، اين است که از طريق تجربه آموخته ميشوند.
دو فرآيند يادگيري اصلي زيربناي پاداشها، تنبيهها و مشوقها، شرطيسازي کلاسيک و کنشگر هستند.
انگيزش بيروني، شامل: مشوقهاي بيروني، از قبيل:
پاداشها و تنبيههاست، و انگيزش دروني، بر اساس عوامل دروني، از قبيل: خودمختاري، کنجکاوي، چالش و تلاش است.
برخي از دانشآموزان به خاطر کسب نمره بهتر مطالعه ميکنند (انگيزش بيروني)، و برخي ديگر از دانشآموزان به خاطر بالا بردن سطح استانداردها درکارهايشان مطالعه ميکند.
نظريههاي يادگيري در انگيزش
در ديدگاه رفتارگرايان، به پاداشها و تنبيههاي بيروني، به مثابه کليدهاي تعيين کننده انگيزش رفتار دانشآموزان تاکيد ميشود.
مشوقها محرکهاي مثبت يا منفي يا رويدادي هستند که موجب برانگيختن رفتار دانشآموزان ميشوند.
پيروان مکتب رفتارگرايي بر استفاده از مشوقها در يادگيري تاکيد دارند و معتقدند که اين مشوقها علاقه و انگيزش دانشآموزان را در کلاس افزايش داده و رفتار مناسب شاگردان را جهت ميدهند و رفتار نامناسب را اصلاح ميکنند.
مشوقهايي که معلمان در کلاس درس از آنها استفاده ميکنند، شامل:
نمرات عددي و رتبههايي است که از آنها به مثابه بازخورد کيفيت کار دانشآموزان استفاده ميشود.
در ديدگاه شناختي، فرض بر اين است که تفکرات دانشآموزان انگيزش آنها را هدايت ميکند. در اين ديدگاه، در سالهاي اخير، موج علاقه به مطالعه انگيزش صورت گرفته است. اين مطالعه روي موضوعاتي، چون:
انگيزش دروني دانشآموزان به پيشرفت، اسنادهاي دانشآموزان از موفقيت يا شکست (به ويژه تلاش را که يک عامل مهم براي پيشرفت ميدانند) و باورها وعقايد (که آنها به تبع اين موارد، ميتوانند محيط را به طور مؤثر کنترل کنند) و نيز اهميت نظام هدف، برنامهريزي و نظارت در رسيدن به هدفها انجام ميشود.
بنابراين در حالي که ديدگاه رفتارگرايي، انگيزش دانشآموزان را به مثابه نتيجه مشوقهاي بيروني ميداند، ديدگاه شناختي، بر خلاف آنها، از اين بحث ميکند که نبايد بر فشارهاي خارجي تاکيد شود.
در ديدگاهشناختي، به دانشآموزان فرصت داده ميشود که براي کنترل کردن نتايج پيشرفت در کارشان، مسؤوليت کارشان را نيز بر عهده بگيرند.
1- Brophy