حقيقت يا مَجاز؟!
حقيقت کدام است و مَجاز کدام؟ کدام يک ما را به مقصد اصليمان، که ورود به دانشگاه است، رهنمون ميگردد؟
آيا حجم گستردة تبليغات راديو و تلويزيوني و همين طور فضاي نامحدود سايبري يا «مجازي»، ما را به حقيقت ميرساند يا اينکه از راه به بيراهه ميکشاند؟! اين پرسشها و پرسشهاي ديگري از اين دست، تنها بخشي اندکي از «چون و چرا»هاي بيشماري هستند که هر داوطلب در مرحلة آغازين ورود به دانشگاه، که شرکت در آزمون سراسري است، با آنها روبرو ميشود، و معمولاً پيش از آنکه به پاسخ قانع کنندة اين «چون و چرا»ها دست پيدا کند، اين مؤسسات پرشماري کنکوري هستند که با اشغال حداکثري فضاهاي مجازي مرتبط با آزمون سراسري، ذهن و جان و روان وي را محاصره ميکنند و راه هرگونه تفکر صحيح و غير هيجاني را بر او ميبندند و تا داوطلب به خود بجنبد، ميبيند که در يک جوّ سرسام آور، تبليغات رنگارنگ مؤسسات ياد شده وي را به تسليم وادار کردهاند؛ تسليمي که هيچگونه راه نجاتي در آن يافت نميشود و داوطلب را مجبور ميکند که با پرداخت هزينههاي بسيار مادي و معنوي و آرامش و آسايش ذهني خود، تا آخرين ايستگاه با آنها همراهي کند و در نهايت، نتيجه دلخواهي هم از اين همراهي همه جانبه به دست نياورَدرآ. به راستي آيا حقيقت امر چنين است؟ آيا راه ورود به دانشگاه از اين مؤسسات ميگذرد؟ آيا همه پذيرفتهشدگان دانشگاهها الزاماً در اين مؤسسات حضور يافتهاند؟
آيا نفرات برتر کنکور همگي در اين مؤسسات و دورههاي آموزشي آنها حضور داشتهاند يا عکس و نامشان بدون سابقه حضور آنها در اين دورهها در تبليغات اين مؤسسات قرار گرفته است؟! فراتر از اين موضوع، آيا ورود به دانشگاه، کليد خوشبختي است؟
يعني آيا اگر داوطلبي در آزمون سراسري يا هر آزمون ديگري پذيرفته شود، درهاي خوشبختي و بهروزي و سعادت به روي او باز ميشود و در زندگي آيندهاش ديگر با هيچ مشکل مهمي روبرو نخواهد شد و به سرچشمه آمال و آرزوهاي خود خواهد رسيد و در غير اين صورت، بدشانستر از او در ميان بيش از هفت ميليارد انساني که روي اين کره خاکي زندگي ميکنند، کسي نيست؟!
آنچه در سطور بالا گفته شد و پرسشهايي که در پي آن آمد، از حقيقت تلخي خبر ميدهد که مدتهاست گريبان جامعه دانشآموزي و دانشجويي و در يک عبارت «نسل جوان» ما و خانوادههاي آنها را گرفته است، و از قراين معلوم، در آينده نزديک هم قصد ندارد دست از سر اين نسل بردارد و همچنان به پيش ميتازد و روز به روز در مقايسه با روز پيشين، فربهتر ميشود، و اين چنين است که وسيلهاي با عنوان «کنکور»، که روزگاري، ابزار کارآمد و قابل اتکايي براي رسيدن به هدف بزرگتري يعني ورود به تحصيلات عالي به منظور دسترسي به هدف والاتر و مقدستري چون خدمت عالمانه به خلق خدا بود، از جانب تجارت پيشگان به پيش پا افتادهترين وجهي دچار شده و عرصهاي براي سودجويي به سبک جديد گرديده است.
از اين بحث که بگذريم، نکته اساسي مورد سؤال ما از دستاندرکاران امر تبليغات و اعطاي مجوز فعاليت به مؤسسات پرشمار کنکور، اين است که آيا به صلاحيت علمي و صحت و سلامت محتواي تبليغ اين مؤسسات انديشيدهايم؟
بیشتر بخوانید :
آيا با ميدان دادن بيش از اندازه به نحوه فعاليت و اغواگري برخي از مؤسسات، با دست خود اين ذهنيت را در فکر و انديشه فرزندانمان نهادينه نميکنيم که پذيرفته نشدن در کنکور، به مفهوم پايان زندگي و فرجام کار ماست و قبول شدن در آن يعني تمام زندگي و روي آوردن خوشبختي به خانه و کاشانه ما؟
آيا با حجم بالا و محيرالعقول اين تبليغات، اصلاً جاي تفکر به مسايل والاي زندگي در ذهن دانشآموزان ما، که در آغاز جواني هستند، باقي ميماند تا به اين نکته فکر کنند که تنها راه خوشبختي، ورود به دانشگاه نيست و چه بسا افرادي بودهاند و هستند که، حتي بدون داشتن تحصيلات عالي، هم به لحاظ مادي و هم از نظر معنوي، به درجات بالايي رسيدهاند و به امر مقدس خدمت به خلق خدا پرداختهاند.
از سوي ديگر، آيا به اين مساله نيز انديشيدهايم که چرا بايد طوري فرزندانمان را تربيت کنيم که شيرازه ذهني آنها با يک «نه» شنيدن و ناکامي هنگام ورود به جامعه (که اين مساله ميتواند قبول نشدن در کنکور، نرسيدن يا دير رسيدن به هر چيز مطلوب و مشروع ديگري نيز باشد) از هم فرو پاشد؟
اين پرسشها و دهها پرسش ديگر از اين دست، دغدغههايي است که در ذهن و انديشه همه ما حضور دارد و شيوه عملکرد برخي از مؤسسات، آنها را از ذهن بر لب جاري ميسازد و همگان، به ويژه نهادهاي مسؤول، را به اين نکته فرا ميخواند که: داوطلبان ورود به مراکز و مؤسسات آموزش عالي را دريابيد و نگذاريد که اينگونه مؤسسات با تبليغات رويايي و خيالپردازانه خود، با وارونهسازي، «سراب» را به جاي «آب» در برابر عطشِ جوشان اين جوانان عزيز به آنها تعارف کنند و «پندارهاي واهي» و مجازي را در ذهن آنان جانشين و جايگزين حقايق و واقعيتهاي زندگي روزمره نمايند. امروز اقدام کنيد که فردا خيلي دير است.