نتایج در این بخش نمایش داده می شود

چگونه تصميم‌گيري‌هاي هوشمندانه‌تري داشته باشيم

سال گذشته، رتبه يک گروه آزمايشي علوم تجربي بعضي از روزها مدرسه نمي‌رفت و موفق شد. به نظر  من هم، مدرسه و برنامه مدرسه فايده‌اي ندارد!
– چند سال پيش، يکي از دوستانم، سؤال‌هاي درس شيمي را شانسي زد و درصدش هم بد نشد!
– پسر عمويم تحصيلات چنداني ندارد، اما در زندگي‌اش از همه تحصيل کرده‌هاي فاميل موفق‌تر هست؛ اصلاً دانشگاه بدشانسي مي‌آورد!
اين جملات شايد براي شما هم آشنا باشد؛ جملاتي که گاه پايه‌گذار تصميماتي احساسي، غيرمنطقي و دربرگيرنده انتخاب‌هاي گيج کننده هستند. در اينجا سعي داريم بفهميم که چرا تصميمات نادرست مي‌گيريم و با شناخت اين دلايل، از  راهکارهايي مفيد براي تصميم‌گيري‌هاي درست بهره ببريم.
چرا ما تصميمات نادرست ميگيريم؟
من دوست دارم که خود را انساني منطقي تصور کنم، ولي نيستم. خبر خوب اين است که من يا شما در اين مورد تنها نيستيم. همه ما انسان‌هايي غيرمنطقي هستيم. براي مدت‌ها، محققان  و اقتصاددانان تصور مي‌کردند که انسان‌ها تصميماتي منطقي و فکر شده مي‌گيرند؛ با اين حال، در دهه‌هاي اخير، محققان به اين نتيجه رسيده‌اند که ميزان گسترده‌اي از خطاهاي ذهني وجود دارند که فکر کردن و تصميم‌گيري‌هاي ما را مختل مي‌سازند.
در اينجا با پنج خطاي ذهني معمول، که اغلب به عنوان «سوگيري‌هاي شناختي» از آنها ياد مي‌شود و مي‌توانند ما را از تصميم‌گيري درست، منحرف کنند، آشنا مي‌شويم:
 1- سوگيري دوام نگري
دوام نگري، به معناي تمرکز و تمايل ما روي افراد موفق در زمينه‌اي خاص و سعي در آموختن از آنهاست. ما توجه نداريم که بازنده‌هايي نيز هستند که درست همان استراتژي‌ها را به کار برده‌اند!
ممکن است هزاران ورزشکار وجود داشته باشند که دقيقاً مانند: «لبرون جيمز»، بسکتباليست معروف، عمل کنند، ولي هيچ کدام به باشگاه معروف «ان بي اي» راه نيافته باشند. مشکل اين است که هيچ کس درباره افرادي که موفق نشده‌اند، صحبت نمي‌کند و ما تنها راجع به افرادي مي‌شنويم که نجات يافته‌اند. ما به اشتباه، ارزشي بيش از اندازه، به استراتژي‌ها، تکنيک‌ها و نصايح تنها يک فرد موفق مي‌دهيم، در حالي که اين واقعيت را که دقيقاً همان استراتژي‌ها و تاکتيک‌ها براي بيشتر افراد جواب نداده است، ناديده مي‌گيريم
.
به عنوان مثال، ممکن است بگوييم: «افراد موفقي مانند ريچارد برنسون، بيل گيتس و مارک زوکربرگ» تحصيلاتشان را رها کردند و بيليونر شدند! پس براي موفق شدن نيازي به تحصيلات نيست و کارآفرينان آينده بهتر است که به جاي تلف کردن وقت خود سر کلاس درس، از همان ابتدا شروع به کار کنند.»
در حالي که به احتمال قوي «ريچارد برنسون» به دليل ترک تحصيل، موفق نشده است؛ به عبارت ديگر، در ازاي هر برنسون، گيتس و زاکربرگ، هزاران کارآفرين با پروژه‌هاي شکست خورده، حساب‌هاي بانکي بدهکار و تحصيلات نيمه کاره نيز وجود دارند؛ البته باز هم اين نکته به آن معنا نيست که آن استراتژي خاص براي شما به خوبي جواب نخواهد داد، بلکه به اين معناست که ما اصلاً نمي‌دانيم اين استراتژي کار مي‌کند يا نه.
وقتي برنده‌ها در ياد مي‌مانند و بازنده‌ها از ياد مي‌روند، بسيار سخت خواهد بود که نتيجه بگيريم آيا يک استراتژي موفقيت‌آميز بوده است يا نه.
 
 2– سوگيري زيان گريزي
زيان گريزي، به معناي تمايل شديد ما براي اجتناب از ضرر و زيان در مقابل دست‌يابي به سود است. تحقيقات نشان داده است که اگر کسي به شما  100 هزار تومان پول بدهد، تا حدي خوشحال مي‌شويد، ولي اگر 100 هزار تومان از دست بدهيد، به ميزان فراوان‌تري احساس ناراحتي خواهيد کرد. درست است که واکنش‌ها متضاد هستند، ولي برخلاف انتظار، شدت ناراحتي و خوشحالي در اين دو حالت، يکسان نيست
.
تمايل ما براي اجتناب از ضرر و زيان، سبب مي‌شود که گاهي تصميمات عجيب و نادرست  بگيريم و رفتارمان را تغيير دهيم، تنها براي آنکه چيزي را که داريم از دست ندهيم. ما مدام تلاش مي‌کنيم که از آن چه متعلق به ماست حفاظت کنيم، و اين مساله سبب مي‌شود که در مقايسه با ساير گزينه‌هاي موجود، نتوانيم به درستي انتخاب کنيم
.
به عنوان مثال، اگر شما يک جفت کفش نو بخريد، ممکن است تا حدي شما را خوشحال کند؛ با اين حال، اگر هيچ وقت هم از آن کفش‌ها استفاده نکنيد، باز هم از دست دادن آنها برايتان بسيار ناراحت کننده است؛ چون با آنکه هيچ گاه از آنها استفاده نکرده‌ايد، ولي به دليلي نامعلوم تحمل از دست دادنشان را نداريد که دليلش همان زيان گريزي است؛ يا در مثالي مشابه، ممکن است رد شدن از چراغ سبز راهنما، که در مقابل شما ظاهر مي‌شود، لذت بخش باشد، ولي اگر ماشين جلويي شما از چراغ سبز عبور کند، اما شما به چراغ سبز راهنما نرسيد، شما را عصباني مي‌کند. درجۀ دردناکي از دست دادن شانس عبور از چهار راه، از ميزان خوشحالي رد کردن چراغ سبز، بيشتر است
.
 3- سوگيري راه حل دم دستي
سوگيري راه حل دم دستي به اين معناست که فرد احتمال وقوع يک رويداد را بر اساس تعداد دفعاتي که خود شخص به ياد مي‌آورد مي‌سنجد. اين خطاي معمول است که مغز ما دچار آن مي‌شود و تصور مي‌کند که آن چه به آساني به ذهن ما مي‌رسد، مهم‌ترين و درست‌ترين است.
به عنوان مثال، تحقيقاتي که از سوي «استيون پينکر» در دانشگاه «هاروارد» انجام شده است، نشان مي‌دهد که ما در زمانه‌اي با کمترين ميزان خشونت در تاريخ زندگي مي‌کنيم و افراد بيشتري نسبت به گذشته در صلح به سر مي‌برند؛ ضمن آنکه آمار آدم کشي و آزار و اذيت کودکان و … نيز نسبت به هر زمان ديگري در تاريخ کاهش يافته است
.
اکثر افراد با شنيدن چنين آماري شوکه مي‌شوند و برخي حتي آن را باور نمي‌کنند و مي‌گويند: اگر ما در صلح آميزترين زمان تاريخ زندگي مي‌کنيم، پس چرا هر روزه تعداد زيادي خبر جنگ، خشونت، قتل و … منتشر مي‌شود؟ چرا هر روزه خبرهايي از تروريسم و تخريب مي‌شنويم؟ دليلش همان راه حل دم دستي است
.
ما نه تنها در صلح آميزترين زمان تاريخ زندگي مي‌کنيم، بلکه در زماني با بهترين ميزان خبر رساني در تاريخ نيز به سر مي‌بريم. اخبار و اطلاعات در مورد هرگونه فاجعه و جرم، بيشتر از هر زمان ديگري در دسترس ماست. با يک جست و جوي ساده در اينترنت، کافي است تا حجم بالايي از اطلاعات را در عرض تنها چند دقيقه دريافت کنيم
.
درصد کلي وقايع ناگوار در حال کاهش است، ولي احتمال اينکه ما در مورد يک يا چند واقعه به سرعت اطلاعات کسب کنيم، در حال افزايش است، و چون اطلاعات مربوط به اين وقايع، در ذهن ما حاضر و آماده است، مغز ما اين تصور را مي‌کند که ميزان وقوع اين حوادث نيز، در مقايسه با گذشته، بيشتر شده است.
در حقيقت، ما بيش از اندازه به چيزهايي که در ذهن داريم و به ياد مي‌آوريم، بها مي‌دهيم و آن چه را که از آن اطلاع نداريم، دست کم مي‌گيريم
.
 4- سوگيري لنگر انداختن
لنگر انداختن، به اين معناست که ذهن ما براي تصميم‌گيري، به نخستين اطلاعاتي که به دست مي‌آورد، تکيه مي‌کند و روي اطلاعات اوليه يا قسمتي از آن، گير مي‌افتد. صاحبان سرمايه‌ها فهميده‌اند که به عنوان مثال، اگر روي کالايي بنويسند «محدود به ۱۲ عدد براي هر مشتري»، در مقايسه با زماني که بنويسند «محدوديتي براي خريد وجود ندارد»، مشتري‌ها بيشتر خريد مي‌کنند؛ در حقيقت، نوشته اول سبب مي‌شود که افراد، ميانگين ميزان خريدشان را با ديدن تابلويي که به اصطلاح سبب سوگيري لنگر انداختن شده است، افزايش دهند و به خريد خود اضافه کنند
.
5- سوگيري تاييدي
يکي از مهم‌ترين و تاثيرگذارترين انواع سوگيري، سوگيري تاييدي است که به معناي تمايل ناخودآگاه ما براي جست و جو و يافتن اطلاعاتي است که عقايد ما را تاييد و تفسير مي‌کنند، و همزمان ناديده گرفتن اطلاعاتي است که از نظر منطقي، با عقايد ما مغاير است.
به عنوان مثال، شخصي عقيده دارد که تغييرات اقليمي، موضوعي مهم و جدي است و تنها مطالبي را جست و جو مي‌کند که درباره حفاظت پايدار محيط زيست، تغييرات اقليمي و انرژي‌هاي بازگشت‌پذير باشد؛ در نتيجه اين شخص همچنان عقايد خود را حمايت و تاييد مي‌کند
.
هم‌زمان، شخص ديگري به تغييرات اقليمي اعتقاد ندارد و به دنبال مطالبي مي‌رود که در آنها تغييرات اقليمي را تنها يک افسانه مي‌دانند و نظر دانشمندان را نفي کرده و نادرست مي‌پندارند؛ در نتيجه  مدام سعي بر تاييد و پافشاري بر باور خود خواهد کرد
.
تغيير عقيده، بسيار دشوارتر از آن چه به نظر مي‌رسد، است. هر چه شما تصور کنيد که موضوعي را بيشتر مي‌دانيد، بيشتر اطلاعات مغاير با آن عقايد را فيلتر و نفي خواهيد کرد. چنين سوگيري شناختي‌اي تقريباً در مورد هر عقيده و نظري ممکن است اتفاق بيفتد. اکثر افراد به دنبال اطلاعات جديد و متنوع نيستند، بلکه بيشتر به دنبال اطلاعاتي هستند که عقايد آنها را تاييد کند
.
حال چه بايد کرد؟
 حال که شما با تعدادي از مهم‌ترين خطاهاي ذهني و نحوه اثرگذاري آنها آشنا شديد، ممکن است اولين چيزي که به ذهنتان بيايد اين باشد که: «چگونه مي‌توانم از بروز آنها جلوگيري کنم؟»
سؤال خوبي است، ولي پاسخ آن به اين سادگي‌ها نيست. به جاي آنکه اين سوگيري‌ها را خطاهاي فاحش مغزمان بدانيم، بهتر است آنها را به عنوان شواهدي در نظر بگيريم که نشان مي‌دهد راه‌هاي ميان بري که مغز ما به کار مي‌گيرد، هميشه و همه جا هم براي ما مفيد نخواهد بود؛ البته در بسياري مواقع هم در زندگي ما ممکن است که اين پروسه‌هاي مغزي براي ما مفيد واقع شوند؛ پس ما نمي‌خواهيم که به طور کامل اين مکانيزم‌هاي فکري را حذف کرده و از بين ببريم
.
مشکل از جايي شروع مي‌شود که گاهي عملکرد مغز ما آن قدر سريع و هوشمندانه است که بدون تلاش و فکر و بلافاصله، وارد اين پروسه‌هاي ذهني مي‌شود، بدون اينکه ما استدلال و بررسي کنيم که آيا بايد در آن شرايط خاص از اين پروسه‌ها استفاده کنيم يا نه. در چنين شرايطي،  بهترين راهکار، خودآگاهي است. ما بايد مدام بر فرآيندهاي فکري خود نظارت داشته باشيم و نبايد بلافاصله تصميم‌گيري کنيم، و قبل از هر تصميمي، بايد زمان بيشتري را به فکر کردن و استدلال در مورد آن موضوع اختصاص دهيم. همواره بايد سعي کنيم که داده‌ها و اطلاعات بيشتري را قبل از تصميم‌گيري جمع آوري کنيم و به تجربيات و تصميم‌گيري‌هاي گذشته خود رجوع کنيم و زمان‌هايي را که در گذشته سوگيري‌هاي شناختي سبب شده‌اند تصميمي اشتباه بگيريم، بررسي کرده و از تکرار آنها در تصميم‌گيري‌هاي آينده اجتناب کنيم
.
شايد به کارگيري تمامي اين راهکارها کمي سخت باشد، ولي بايد به خاطر داشته باشيم مادامي که ما درک درستي از آن چه در ذهن و فکرمان مي‌گذرد، داشته باشيم، مي‌توانيم نقش منفي اين سوگيري‌هاي شناختي را در زندگي خود کاهش داده و تصميم‌گيري‌هاي بهتري را متناسب با آن چه برايمان درست‌تر و مفيدتر است، داشته باشيم.

ممکن است بگوييم افراد موفقي مانند: «ريچارد برنسون، بيل گيتس و مارک زوکربرگ» تحصيلاتشان را رها کردند و بيليونر شدند! پس براي موفق شدن نيازي به تحصيلات نيست؛ در حالي که در ازاي هر برنسون، گيتس و زاکربرگ، هزاران کارآفرين با پروژههاي شکست خورده، حسابهاي بانکي بدهکار و تحصيلات نيمه کاره وجود دارند

*هفته نامه پیک سنجش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.