«يادگيري» را بياموزيم!
«يادگيري» عبارت است از آثاري که محيط از طريق حواس (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و لامسه) بر ذهن انسان برجا ميگذارد. اين آثار به صورت تغييراتي کم و بيش دايمي در «رفتار بالقوه» يادگيرنده به وجود ميآيد. بديهي است که آثار عوامل موقتي و زودگذر، مانند خستگي، دارو، عوامل انگيزشي و تغييرات ناشي از رشد (پختگي) يا بلوغ، يادگيري محسوب نميشود؛ ضمن آنکه يادگيري، فقط آن چيزي نيست که به صورت تغييرات رفتاري (عملکرد) تجلي ميکند، بلکه آن چيزي است که جزيي از يادگيرنده ميشود. در کتابهاي روانشناسي، يادگيري به صورت «ايجاد تغيير نسبتاً پايدار در رفتار بالقوه يادگيرنده، مشروط به آنکه اين تغيير بر اثر اخذ تجربه رخ دهد» تعريف ميشود.
با توجه به توضيح مختصري که در مورد يادگيري گفته شد، اينک عوامل مؤثر بر يادگيري را بيان ميکنيم:
1ـ آمادگي: شاگرد بايد از لحاظ رشد جسمي، عاطفي، عقلي و … به اندازة کافي رشد کرده باشد تا بتواند به خوبي ياد بگيرد، و يادگيري، زماني برايش مثمر ثمر خواهد بود که از هر نظر، آمادگي لازم را داشته باشد. آمادگي يک فرد در زمينههاي مختلف، متفاوت است؛ بدين معنا که فرد ممکن است که از لحاظ عقلي آماده باشد، ولي از نظر عاطفي، فاقد احساس مطبوع نسبت به امر مورد نظر باشد؛ مثلاً ترس از معلم، احساس عدم امنيت، دلهره، اضطراب و … امر يادگيري را در زمينه مورد نظر مختل ميکند.
2ـ حضور ذهن: اين مساله، نقش مهمي در فرايند يادگيري ايفا ميکند. وقتي مطلبي (از طريق محرکي مانند نور يا صوت) با چشم ديده يا با گوش شنيده ميشود، چنانچه به آن مطلب بر اساس ادراک انتخابي، دقت کافي مبذول شود، با نظم منطقي وارد حافظه دراز مدت ميگردد و تکرار ذهني هم براي تثبيت آن مطلب انجام ميگيرد؛ در اين صورت، بازيابي آن مطلب، بسيار آسان و سهل خواهد بود.
عواملي که ميتوانند در تحريک حضور ذهن مؤثر باشند، عبارتند از:
الف) آگاهي از هدف يادگيري: اصولاً هدف، انگيزه ايجاد ميکند، و وقتي که فراگيرنده از هدف يادگيري مطلب يا پيام آموزشي مطلع بوده و آن هدف، مناسب با علايق، استعدادها و امکانات اجرايي او باشد، در احضار و بازيابي مطالب موجود در حافظه دراز مدت، دچار اشکال نخواهد شد.
ب) انگيزش: انگيزش، به مثابه نيروي محرکهاي است که فراگيرنده را در جهت رسيدن به هدفش، به فعاليت وا ميدارد. يادگيري نيازمند انگيزش است و هرچه انگيزش بيشتر باشد، فراگيرنده در راه رسيدن به هدف خود، تلاش بيشتري خواهد کرد.
ج) توجه به مطالبي که بايد ياد گرفته شود: هر چند ايجاد انگيزش، لازمة هر آموزشي است، ولي به تنهايي کافي نيست؛ زيرا بايد با سعي و کوشش فراگيرنده براي جذب اطلاعات نيز همراه باشد. عدهاي از متخصصان امر آموزش، بيتوجهي و بيدقتي را مهمترين دليل ياد نگرفتن مطلوب (مطالبي که بايد ياد گرفته شود) ميدانند.
3ـ انگيزش: انگيزش به معني جنبش و حرکت است و در روانشناسي به آن اصطلاحاً «ديناميک رفتار» ميگويند. اصطلاح ديناميک رفتار نيز از علم فيزيک اخذ شده است و منظور از آن، نيرويي است که باعث ايجاد حرکت در اجسام ميشود. دليل کاربرد اين اصطلاح، يعني ديناميک يا انگيزش رفتار، آن است که اين انگيزش نيز باعث ايجاد حرکت موجودات زنده ميشود.
روانشناسان تربيتي، انگيزش را فن به کار بردن عواملي ميدانند که رغبت و علاقه فراگيران را به فعاليت معيني برميانگيزاند. در مسايل تربيتي و آموزشي، انگيزش، هم به عنوان هدف و هم به عنوان وسيله، مطرح شده است. انگيزش، وقتي به عنوان هدف مطرح ميشود که منظور ما از ايجاد آن، علاقهمند کردن فراگيران به مواد درسي باشد، و طرح آن به عنوان وسيله، زماننآي است که از آن به منزلة پيشنياز يادگيري استفاده شود. «لوين»، روانشناس آلماني، در جملهاي ميگويد: «انگيزش، عاليترين شاهراه يادگيري است»؛ يعني انگيزش، شرط ضروري هر نوع يادگيري است؛ ضمن آنکه مهمترين عامل توجيه کنندة پيشرفت درسي فراگيراني که از نظر استعداد يادگيري مطالب، يکسان بوده، اما پيشرفت تحصيلي متفاوتي داشتهاند، ميزان انگيزش آنان نسبت به آن درس بوده است.
بیشتر بخوانید :
4ـ تجارب گذشته: آمادگي شاگرد در حد وسيعي، يا تحت تاثير آموختهها و تجارب و آموختههاي گذشته وي قرار دارد و يا اينکه بعداً از اين آموختهها تاثير خواهد پذيرفت. آزوبل، در اين مورد گفته است: «اگر قرار بود تمام مطالب روانشناسي پرورشي را تنها در يک اصل خلاصه کنم، آن اصل اين بود:
تنها عامل مهمي که بر يادگيري بيشترين تاثير را دارد، آموختههاي قبلي يادگيرنده است.» بنا به تعبير آزوبل، يادگيري قبلي يادگيرنده، احتمالاً مهمترين عامل تعيين توفيق يا شکست او در يادگيري است. ضمناً يادگيرنده، اگر پيشنيازهاي لازم را براي مجموعهاي از هدفهاي آموزشي بداند، آماده خواهد بود که آموزش معنيدار را نيز دريافت کند.
5 ـ شرايط و محيط يادگيري: محيط ممکن است مانند: نور، هوا، تجهيزات و امکانات آموزشي، فيزيکي باشد، و طبيعي است که هرچه امکانات آموزشآي براي يک فرد بيشتر فراهم شود، يادگيري، بهتر صورت ميگيرد.
محيط ممکن است مانند: رابطه بين معلم با شاگرد، رابطه والدين با يکديگر و نگرش والدين و مربيان و …، که هر يک ميتوانند در ميزان يادگيري يادگيرندگان مؤثر باشند، عاطفي باشد. به هر حال، امکانات محيط آموزشي، وضع اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي خانواده، انگيزش والدين و مربيان نسبت به تحصيل و … ميتوانند بر کيفيت و کميت يادگيري مؤثر باشند.
6ـ روش تدريس معلم: اگر معلم به نظريهها و اصول يادگيري آشنا نباشد و تدريس را تنها وسيلهاي براي انتقال واقعيتهاي علمي بداند و تجارب يادگيري را منحصر به نشستن در کلاس، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنيده شده يا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقويت کنجکاوي و پرورش استعدادها و تفکر علمي شاگردان، موفقيت چنداني به دست نخواهد آورد.
7 ـ رابطة کل و جزء: طرفداران مکتب «گشتالت» عقيده دارند که کل، اجزاء را در يک طرح و زمينه قرار ميدهد و ارتباط آنها را با يکديگر روشن ميسازد. در يادگيري به شيوة گشتالت، «ادراک»، «بينش» و «حل مساله»، اساس کار است و با به کارگيري آن، کوشش ميشود که با توجه به کل مساله و پي بردن به اجزا و کسب بينش، مساله مورد نظر حل شود.
امروزه آزمايشهاي متعدد، نشان داده است که اگر به فرد، يک اصل يا مطلبي را آنچنان بياموزند که بتواند آن را عملاً بسازد يا ايجاد کند، يادگيري او سريعتر و مؤثرتر انجام ميشود تا اينکه آن را به صورت مجموعهاي از مطالب بيارتباط و مستقل از يکديگر، به وي بياموزند. برخي از روانشناسان نيز معتقدند که روش جزء هم داراي ارزشهايي است. در روش جزء، آثار کار زودتر نمايان ميشود و اين همان انگيزش است، و کاري که به انجام ميرسد، موجب بروز احساس بهتري در زمينة به ياد سپردن در شخص ميشود. افراد همواره نميتوانند تمام بندهاي يک شعر را به صورت يک واحد ياد بگيرند، اما همين افراد ميتوانند کل يک شعر را به واحدهاي کوچکتري بخش کنند و به خاطر بسپارند و آنگاه اين واحدها را با يکديگر ترکيب کنند.
«کارل آي.هاولند» اين دو روش را به اين ترتيب خلاصه ميکند: با استفاده از روش جزء، يادگيرنده احساس ميکند که زودتر موفق ميشود. در اينجا اجزاء به هدفهاي فرعياي تبديل ميشوند که شخص را به سمت هدف اصلي هدايت ميکنند، و رضايتي که از رسيدن به هدفهاي فرعي حاصل ميشود، به اين امر کمک ميکند. به کار گيري روش کل، به زمان و تلاش بيشتري نياز دارد، و چون آثار آن به زودي ظاهر نميشود، موجب تضعيف روحية شخص ميگردد؛ اما يادگيرنده با تجربه ميداند که اگر چه نتايج کار با تاخير پديدار ميشود، ولي در دراز مدت ثابت ميشود که روش کل مؤثرتر از روش جزء است.
8 ـ تمرين و تکرار: تمرين و تکرار مؤثر، بايد شرايط و ويژگي خاصي داشته باشد؛ از جمله بايد منظم و مرتب بوده و طول دورههاي آن مناسب باشد، و در شرايط واقعي و طبيعي انجام پذيرد. يک مطلب وقتي در حافظه ميماند که بارها مرور و تکرار شود؛ بنابراين، سعي کنيد که هر مطلب فراگرفته شده را به کار گيريد؛ چون هيچ چيز نميتواند جاي تمرين عملي را بگيرد؛ اما بايد در نظر داشت که تمرين نبايد بيش از حد، طولاني و خسته کننده باشد.