ماهيت اجتماعي آموزش و پرورش و نقش معلم و مدرسه در جامعهپذيري دانشآموزان
تالکوت پارسونز[1]، از سه انقلاب بزرگ براي عبور از دوران پيشامدرن به مدرن نام برده است: انقلابهاي صنعتي، دموکراتيک و آموزشي. اين انقلابها در يک توالي صورت گرفت که آخرين و مهمترين آن، انقلاب آموزشي بوده است.
اهميت انقلاب آموزشي از آن روست که موانع مستحکم فراروي تحرک انسان را در هم ميشکند و محيط اجتماعي را براي حرکت آزادانه استعداد و تلاش آدمي باز ميکند. انقلاب آموزشي قرن بيستم رقابت اجتماعي را برابر ميکند؛ به گونهاي که منزلت اجتماعي فرد، نشانگر استعداد و تلاش اوست و جامعه وسيلهاي است براي کنش فرد؛ در واقع، انقلاب آموزشي موجب دموکراتيکسازي آموزش[2] و تحرک طبقاتي ميشود (سيدمن، 1396)؛ يعني آنچه افلاطون از آن با عنوان فضيلت نام ميبرد و تنها از رهگذر تعليم و تربيت و آموزش ممکن است.
پارسونز، ساختار کنش اجتماعي افراد جامعه را در «نظام اجتماعي» تبيين ميکند؛ در واقع، نظام اجتماعي توجه خود را از فرد کنشگر به الگوهاي کنش متقابل يا آنچه «سيستم اجتماعي» ميخواند، معطوف ميکند.
در اين نظام، فرد به عنوان موجودي بيولوژيکي، به موجودي اجتماعي تبديل شده و افراد جامعه در فراگرد اجتماعي شدن و از رهگذر کنش متقابل و آموزش، جامعهپذير شده و آماده پذيرش نقشها و ارزشهاي فرهنگي ميشوند.
به اعتقاد پارسونز، هدفهاي مدرسه به عنوان يک سازمان آموزشي عبارتند از:
آماده ساختن دانشآموزان براي بهعهده گرفتن نقشهاي بزرگسالي در جامعه، از طريق اجتماعي و آشنا کردن آنها با ارزشهاي جامعه، و آموختن مهارتهاي لازم براي اجراء اين نقشها در زندگي در يک جامعه پيچيده؛ پس مدرسه بايد تضمينکننده آن باشد که دانشآموزان مهارتها و دانش عمومي لازم را براي ايفاء کارکرد در يک جامعه پيچيده دارا شوند.
مدرسه، قبل از هر چيز، يک سازمان است و بسياري از ويژگيهاي مشترک سازمان را داراست؛ در واقع، مدرسه نوع خاصي از سازمان اجتماعي، و سازمان اجتماعي نوع خاصي از نظام اجتماعي، و نظام اجتماعي نوع خاصي از نظام محسوب ميشود.
پارسونز، به ارايه تحليلي نظري از کلاس درس بهعنوان يک نظام اجتماعي پرداخته است. به اعتقاد او، کلاس درس داراي دو کارکرد مهم است:
1. کلاس درس را ميتوان يکي از عوامل مهم اجتماعي شدن دانست؛ زيرا وسيلهاي است که به واسطه آن، اعضاء جامعه ميآموزند تا بخواهند و بتوانند نقشهاي خود را به خوبي در نظام ايفا کنند.
2. کلاس درس، يکي از عوامل تخصيص نيروي انساني است؛ يعني اين مدرسه است که افراد را براي شغلهاي خاصي در جامعه انتخاب ميکند (شارع پور، 1387).
مراحل جامعهپذيري
جامعهپذيري در دو مرحله کلي صورت ميپذيرد:
الف) جامعهپذيري نخستين (Primary Socialization): فرآيندي است که ميان فرد و گروهي که با وي در تماس نزديک و صميمي هستند، صورت ميگيرد و غالباً در سالهاي اوليه زندگي رخ ميدهد. عوامل اصلي اين مرحله، خانواده و گروه همسالان هستند.
ب) جامعهپذيري ثانوي (Secondary Socialization): اين فرآيند در وضعيتهاي رسميتر روي ميدهد، ولي هيچيک از اين وضعيتها شخصي نيست. در اين مرحله، عوامل جامعهپذيري، بخشي از مسؤوليتهاي خانواده را بهعهده ميگيرند. عوامل اصلي در اين مرحله، مدرسه و رسانههاي ارتباط جمعي هستند(گيدنز، 1396).
عوامل و کارگزاران جامعهپذيري
عوامل جامعهپذيري، گروهها يا زمينههاي اجتماعي هستند که فرآيندهاي مهم جامعهپذيري در آنها به وقوع ميپيوندد. مهمترين اين عوامل عبارتند از:
خانواده: خانواده مسؤوليت جامعهپذيري کودکان را در سالهاي اوليه و حياتي زندگي بهعهده دارد. ارزشهايي که فرد ميپذيرد و نقشهاي گوناگوني که از او انتظار ميرود، انجامشان دهد، نخست در چارچوب محيط خانواده آموخته ميشود.
گروه همسالان:
گروه همسالان، بيشترين نفوذش را در دوره نوجواني اعمال ميکند. در اين دوره، مورد پسند ديگران قرار گرفتن، معرف اصلي نوجوانان ميشود و پذيرش و نمايش ارزشهاي گروه همسالان در پذيرش ارزشهاي اجتماعي از سوي فرد، نقشي تعيينکننده دارد. عضويت در گروه همسالان، کودکان را براي نخستينبار در زمينهاي قرار ميدهد که بيشترين قسمت جامعهپذيري بدون هيچگونه طرح سنجيدهاي در آن اتفاق ميافتد.
رسانههاي ارتباط جمعي: رسانههاي جمعي، مانند: تلويزيون، فيلم، کتاب و … نقش بسيار مهمي در القاء ارزشهاي جامعه به افراد دارند. نگرشها و الگوهاي رفتاري ما، از اطلاعات داده شده و شيوههاي ارايه شده از سوي اين رسانهها تاثير ميپذيرد.
مدرسه: مدرسه، عاملي است که بهطور رسمي از سوي جامعه موظف به اجتماعي کردن نوجوانان در زمينه مهارتها و ارزشهاي خاصي گرديده است.
جامعهپذيري، گرچه از خانواده شروع ميشود، اما در مدرسه است که قوام و جهت مييابد.
جامعهپذيري، به معناي همسازي و همنوايي فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهاي گروهي اجتماعي است؛ يا به مفهوم ديگر، اجتماعي شدن فراگردي است که به واسطه آن، هر فرد، دانش و مهارتهاي اجتماعي لازم را براي مشارکت مؤثر و فعال در زندگي گروهي و اجتماعي کسب ميکند.
مجموعه اين ارزشها، هنجارها، نگرشها، دانشها و مهارتها، فرد را قادر ميسازد که با گروهها و افراد جامعه، روابط و کنشهاي متقابل داشته باشد.
فراگرد اجتماعي شدن، امري مستمر و به اعتباري مادامالعمر است، آموزش و پرورش و مدرسه، يکي از عوامل اصلي فرآيند جامعهپذيري است (کوهن، 1390).
آموزش و پرورش، فعاليتي است که نسل بالغ، دربارۀ نسلي که هنوز براي حيات اجتماعي نارس است، به جاي ميآورد. موضوع اين فعاليت عبارت از برانگيختن و پروراندن افکار و معاني و شرايط معنوي و مادي است که مقتضاء حيات در جامعه سياسي و محيط خصوصي است که فرد براي زندگاني در آن، آماده ميشود؛ بنابراين، نقش آموزش و پرورش در جامعه، آن است که کودکان را که هنوز اجتماعي نشدهاند، متناسب با نظام اجتماعي بار آورده و براي سازگاري با محيط خاص اجتماعيشان آنان را به هنجارها، رسوم و عادات مقتضي، مجهز سازد. دورکيم از خصلت اجتماعي آموزش و به همراه آن، از تربيت نام ميبرد و در واقع آن را جامعهپذيري روشمند نسل جوان مينامد (سرمد، 1391).
منابع
- سرمد، فريدون (1391). تربيت و جامعهشناسي. اميل دورکيم. انتشارات کندوکاو.
- سيدمن، استيون (1396). کشاکش آراء در جامعهشناسي. ترجمه هادي جليلي. نشر ني.
- شارعپور، محمود (1387). جامعهشناسي آموزش و پرورش. انتشارات سمت.
- کوهن، بروس (1390). درآمدي بر جامعهشناسي. ترجمه محسن ثلاثي. انتشارات فرهنگ معاصر.
- گيدنز، آنتوني (1395). جامعهشناسي. ترجمه حسن چاووشيان. نشر ني.
*هفته نامه پیک سنجش