رشته ایدهآل مساوی با موفقیت نیست
روزهای پر التهابی را پشت سر گذاشتهاید. بسیاری از شما در این روزها مغموم و ناراحتید؛چون به رتبهای که تصور میکردید یا امیدش را داشتید، دست نیافتید و نمی توانید وارد رشتهای شوید که کاخ آمال و آرزوهایتان را بر مبنای آن ساختهاید؛ حتی برخی فکر میکنید که همه چیز تمام شده است؛ در واقع تصور میکنید که آینده شما با رشته ایدهآلتان گره خورده است؛ اما باید بدانید که واقعیت جز این است و هر چند ورود به رشتهای که دوست دارید، بسیار خوب و لذت بخش است، اما خوشبختی و موفقیت یک فرد در گرو ورود به رشتهای خاص نیست.
چه بسیار داوطلبانی که در رشتهای متفاوت با رشته ایدهآلشان پذیرفته و بعد از مطالعه رشته جدید تازه متوجه شدهاند که این رشته را بیشتر دوست دارند و با توانمندی های آنها بیشتر سازگاری دارد و نسبت به رشتهای که آرزوی پذیرفته شدن در آن را داشتهاند، شناختی نداشته و فقط بر اساس هنجارها و نگرش جامعه، به آن رشته علاقه مند بودهاند !
در حقیقت بسیاری از داوطلبان، شناخت دقیقی از رشتههای دانشگاهی ندارند و اطلاعات آنها محدود به چند رشته معروف است که تازه آن هم دقیق و جامع و کامل نیست؛ حتی برخی از داوطلبان بر اساس عنوان رشته به انتخاب آن فکر میکنند؛ برای مثال، داوطلبان گروه آزمایشی علوم ریاضی و فنی بیشتر راغب رشتههایی هستند که عنوان مهندسی دارند.
از سوی دیگر باید بپذیریم که امروزه ورود به یک رشته مطرح و یک دانشگاه معروف، مساوی با پیداکردن یک شغل خوب و کسب درآمد مناسب نیست. شما برای داشتن شغل باید بیش از هر چیز خلّاق و کار آفرین باشید تا بتوانید در بین خیل وسیع فارغ التحصیلان دانشگاههای متعدد، کاری مناسب بیابید.
برای نمونه می توان به خانم کتایون سپهری ، عضو هیات مدیره انجمن زنان مدیر کارآفرین، مشاور کانون عالی کارفرمایان بخش خصوصی و کارشناس سازمان کنفرانس اسلامی و اتاق بازرگانی کشورهای اسلامی، اشاره کرد.
وی درباره آغاز به کار خود می گوید : وقتی در رشته مهندسی کامپیوتر گرایش نرم افزار فارغ التحصیل شدم، متوجه شدم که هر چه درباره زبان برنامهریزی خواندهام متحول شده است و من مجبور شدم که زمینههای کاری مختلفی را تجربه کنم؛ البته همزمان تصمیم گرفتم که ادامه تحصیل دهم و در آزمون ورودی چند دانشگاه شرکت کردم و با اختلاف کم در فهرست ذخیره ها قرار گرفتم؛ اما باز هم پذیرفته نشدم. آزمون مؤسسه توسعه های اقتصادی – اجتماعی را هم امتحان کردم که هزار شرکت کننده داشت و من رتبه 18 را به دست آوردم؛ اما در مصاحبه رد شدم. بعد رفتم سازمان هواپیمایی کشوری، رتبه ام 14 شد و مصاحبه را هم پشت سر گذاشتم، اما این بار هم پذیرفته نشدم؛ تا اینکه پدرم که شرکت نمایندگی بیمه داشت، از من برای همکاری دعوت کرد. من در امتحان کارگزاری بیمه قبول شدم و همین موضوع، تضمینی برای آینده خانواده شد؛ زیرا با گرفتن مدرک کارگزاری بیمه، کار شرکت بیمه پدر تکمیل می شد و از این بابت مطمین می شدم که درآمد ثابتی برای گذران زندگی خانواده همواره وجود خواهد داشت و خیالم راحت شد؛ ولی احساس میکردم دانش لازم را در این ارتباط ندارم. هفت سال از فارغ التحصیل شدنم میگذشت. دوباره در کنکور شرکت کردم که این بار هم پذیرفته شدم و رتبهام خوب بود. این دفعه در رشته مهندسی صنایع، گرایش مدیریت سیستم و بهره وری تحصیل کردم که در زندگی ام بسیار تاثیر داشت . این بار با دوستانم با مجموعه بزرگ تری شرکت جدیدی تاسیس کردیم؛ اما اختلافات سهام داران شرکت بالاگرفت و من از شرکت جدا شدم و با چند نفر از دوستان و همکاران قدیم وامی گرفتیم و شرکت دیگری را به راه انداختیم. پروژههای این شرکت بیشتر ارزیابی و بهبود وضع یک کسب و کار یا صنعت است و عارضهیابی و برنامهریزی استراتژیک و مدیریت ارتباط با مشتریان که بحث تازهای در اقتصاد کشور است. همچنین دوره آموزشهای مرتبط با این حوزهها را هم در سازمان های متقاضی برگزار میکنیم.
وی در مورد حضور زنان در فعالیتهای اقتصادی میگوید: زنان در این حوزه کمتر حضور دارند. در محیطهایی هم که وارد میشویم، بیشتر مردان حضور دارند؛ حتی در برخی از کارخانه ها که با آنها همکاری میکنیم، هیچ زنی حضور ندارد، اما ما همیشه رفته ایم و هیچ مشکلی هم پیش نیامده است.
خانم حکیمه بشیری کیا، مدیر عامل شرکت حکیم بهار، نیز نمونهای دیگر است. وی که متولد 1334 است، مدیریت سرد خانه حکیم بهار را در ارومیه به عهده دارد.
خانم بشیری کیا درباره آغاز کار خود میگوید: پدرم تحصیل کرده دانشسرای عالی بود و در روستای ما به عنوان معلم کار میکرد . مادرم دارای تحصیلات ابتدایی و جزو مهاجران کرد بود. او تاکید زیادی به تحصیل دختران و استقلال آنها داشت؛ از همینرو، از کودکی به همراه خواهران خود در کارهای مزرعه به پدر کمک میکردیم و از همان زمان علاقه خاصی به زمین و کارهای کشاورزی داشتم.
در ۱۸ سالگی با یکی از اقوام خود که دبیر ریاضی بود ازدواج کردم و ثمره این ازدواج دو پسر بود. فرزند اولم در همان سال اول ازدواج به دنیا آمد. شش ماه بعد از ازدواج با درخواست همسرم به ارومیه مهاجرت کردیم. پس از مهاجرت به شهر، تابستانها به روستای خود میرفتم و به پدرم در کارها و برداشت محصولاتی از قبیل چغندرقند، توتون و… و همچنین اداره مزرعه کمک میکردم. از دیگر کارهای من در آن دوره، اداره کردن خانه انصاف در روستای خود بود که به حل مشکلات و اختلافات اهالی می پرداختم. از آنجا که همیشه به کار تعلیم و تربیت علاقه داشتم، در آن زمان با موافقت پدر قطعهای از زمینهای او را به دولت دادیم تا مدرسهای در روستای خود بنا کنیم.
پس از به دنیا آمدن فرزند اولمان شروع به درس خواندن کردم و در ۲۵ سالگی در دانشسرای عالی تربیت معلم قبول شدم و برخی از درسها را به صورت مکاتبه ای و برخی را نیز به صورت حضوری گذراندم. در مدتی که در تهران تحصیل میکردم فرزند و همسرم در ارومیه بودند. روزهایی که به ارومیه برمیگشتم در مدرسه به عنوان معاون کار میکردم. در دوران خدمت در آموزش و پرورش عضو فعالی بودم؛ به عنوان مثال، پیکهای نوروزی را تماماً خودم طراحی میکردم. همچنین بازرس سرکشی به مدارس بودم.
البته از همان دوران که به روستای پدر می رفتم و مشکل روستاییان را در نگهداری محصولات میدیدم، تصمیم گرفته بودم که در اولین فرصت سردخانهای تاسیس کنم.
سال ۶۵ و پس از انقلاب فرهنگی، موفق شدم که از دانشگاه علامه مدرک کارشناسی خود را بگیرم. در همان سال تصمیم گرفتم که ایده خود را اجرا کنم. برای تامین سرمایه، طلاها، ماشین و بعضی از وسایل منزل را فروخته و مقداری نقدینگی را که از کار در آموزش و پرورش پس انداز کرده بودم، وارد کار کردم؛ سپس با مشارکت یکی از اقوام، زمینی را برای احداث سردخانه ۲۰۰ تنی برای انگور خریداری کردیم؛ البته از قبل مطالعات گسترده ای برای اینکار انجام دادم و بازدیدهایی نیز از چند سردخانه داشتم. پس از خریداری زمین، با
پیگیریهای من و همکاری همسرم سردخانه بنا شد؛ اما متاسفانه قبل از اینکه به فاز اولیه بهره برداری برسد، به علت مشکلاتی که بین شرکا پیش آمد، آنجا را رها کرده و تصمیم گرفتم که مکان دیگری را تاسیس کنم.
پیگیریهای من و همکاری همسرم سردخانه بنا شد؛ اما متاسفانه قبل از اینکه به فاز اولیه بهره برداری برسد، به علت مشکلاتی که بین شرکا پیش آمد، آنجا را رها کرده و تصمیم گرفتم که مکان دیگری را تاسیس کنم.
در سال ۷۲ با مشارکت برادرم، زمینی در جاده فرودگاه ارومیه خریداری کردیم. با پیگیریهای مکرر من پس از ۹ ماه موفق به دریافت جواز تاسیس سردخانه شدیم. در تقسیم کارمان، کارهای ساخت سردخانه از قبیل: خرید آهن و مصالح ساختمانی، رسیدگی به امور ساخت و نظارت به عهده همسرم بود و کارهای اداری را من انجام میدادم.
فاز اول کارخانه در سال ۷۵ با چهار سالن زیر صفر برای نگهداری سیب شروع به کار کرد. همسرم به سمت مدیرعاملی منصوب شد و مدیریت کارخانه به عهده من بود. پسر بزرگم نیز در تمام کارها کمک می کرد. پس از مدتی دو سالن بالای صفر هم تاسیس کردیم. بعد از دو سال به علت خشکسالی و همچنین آتش سوزی که در محل کارخانه پیش آمد، ضرر زیادی کردیم. با اینکه میوههای داخل سردخانه را بیمه نکرده بودیم، از آنجا که من تعهد را رکن اصلی کار میدانم، تمام خسارتهایی را که به وجود آمده بود به متضررین پرداخت نمودیم که هم سردخانه بدنام نشود و هم اسم خوبی در بین مشتریان و سردخانههای دیگر کسب کرده باشیم. پس از متضرر شدن کارخانه، من با پیگیریهای فراوانی که با مسؤولان در تهران و ارومیه داشتم، موفق شدم که وامی دریافت کنم و به قول یکی از مسؤولان با این کار برای تمامی صنعتگران قانون استمهال را تصویب کردم. در همان سال تصمیم به احداث سالنهای یخ سازی گرفته و با پیگیری موافقت مسؤولان را جلب و توانستیم که یک چاه آرتزین در محوطه کارخانه حفر کنیم. اکنون کارخانه ما جزو بزرگترین توزیع کنندگان یخ در منطقه به شمار میرود و به کارخانههای مختلفی از قبیل شیر پاستوریزه و چند کارخانه دیگر یخ میفرستد.
هدف از انتخاب این دو کار آفرین، این بود که بگوییم حتی زنان جامعه نیز میتوانند با تکیه بر توانمندیها، تلاش و پشتکار و پذیرفتن شکست در برخی از برهه های کاری، به بالاترین مدارج شغلی برسند.
هفته نامه خبری و اطلاع رسانی پیک سنجش