آزمونهاي پيشرفت تحصيلي در برابر آزمونهاي استعداد تحصيلي
کي از نقدها و سؤالاتي که هميشه دربارة آزمونهاي ورودي وجود داشته است، اين بوده که آيا اين آزمونهاي ورودي، پيشرفت تحصيلي ويژهاي را اندازه ميگيرند يا استعدادهاي فکري و عقلاني را ارزيابي ميکنند.
بر اساس نظر اکثر کارشناسان و متخصصان آزمونسازي و روانسنجها، روشن نبودنِ کارکرد آزمونهاي ورودي به عنوان معياري براي اندازهگيري پيشرفت يا استعداد (Aptitude or achievement)، مشکل خاصي ايجاد نميکند.
آزمونهاي پيشرفت و آزمونهاي استعداد، نوعاً به عنوان «دو کران يک پيوستار» ديده ميشوند و نمرات آن دسته از آزمونهاي ورودي که بر موضوعات آموزشي يک دورة خاص متمرکزند، با جهتگيري آزمونهاي پيشرفت تحصيلي ارتباط نزديکي دارند؛ به عنوان مثال، آزمون سراسري با آنچه دانشآموزان در کلاسهاي دورة دبيرستان يادگرفتهاند، ارتباط نزديکتري دارد و به همين دليل بايد آن را نزديک به کران آزمونهاي پيشرفت تحصيلي جاي داد؛ در حالي که نمرات حاصل از آزمونهايي که مطالب آنها ارتباط کمتري با تسلط در موضوعات خاص دارند، نزديک پيوستار آزمونهاي استعداد تحصيلي قرار ميگيرند و تاکيد آنها بيشتر بر مهارتهاي کلامي، رياضي و استدلالي است تا محتواي يک دورة آموزشي خاص؛ بنابراين، آنها، استعداد افراد را براي تحصيل در سطوح بالاتر اندازهگيري ميکنند؛ به عنوان مثال، خرده آزمونهاي استعداد در آزمونهاي ورودي دکتري، از اينگونه آزمونها هستند؛ با اين حال، نتايج بررسيهاي کارشناسان و متخصصان اين حوزه در ارتباط با جايگاه واقعي آزمونهاي ورودي، هنوز قانع کننده نيست و نيازمند پژوهش و بررسي بيشتر است.
در آزمونهايي که مبتني بر يک دورة آموزشي هستند و الزاماً سؤالات بايد از متن و محتواي آموزشي تهيه شوند، دشواري سؤال، يکي از پارامترهايي است که هميشه مدّنظر تهيهکنندگان آزمون بايد باشد؛ اما در آزمونهايي که بيشتر مبتني بر استعداد تحصيلي هستند، پيچيدگي سؤال از اهميت بالايي برخوردار است.
دشواري سؤال در برابر پيچيدگي سؤال
دشواري سؤال به طور کلي به اين معني است که چه تعداد از افراد قادر خواهند بود که به يک سؤال پاسخ درست بدهند و يا به آن پاسخ درست خواهند داد؛ بنابراين، دو بخش را شامل ميشود:
پيش از آزمون: اين بخش که به آن «پيشبيني نظري» نيز ميگويند، عبارت است از درصد دانش آموزاني که احتمال ميرود به يک سؤال پاسخ درست بدهند. انجام اين کار از طريق يک کميته که متشکل از کارشناسان موضوعي هستند، صورت ميگيرد تا مشخص کنند که سؤالات بيش از حد دشوار يا آسان نيستند.
پس از آزمون: اين بخش، شامل درصد دانشآموزاني ميشود که پس از آزمون به طور واقعي پاسخ درست را انتخاب کردهاند. لازم به يادآوري است که اگر بيش از70 درصد از آزمون شوندگان به يک سؤال پاسخ درست دهند، به آن سؤال آسان ميگويند، و اگر بين 30 تا 70 درصد آزمونشوندگان به آن پاسخ درست بدهند، آن سؤال متوسط خواهد بود و اگر کمتر از 30 درصد آزمونشوندگان به آن سؤال، پاسخ درست بدهند، به آن سؤال دشوار گفته ميشود.
پيچيدگي شناختي سؤال
الزام فکري که يک سؤال ايجاد ميکند، به پيچيدگي سؤال مربوط است؛ يعني چيزي در سؤال که دانشآموز را وادار ميکند به ياد آورد، بفهمد، تحليل کند و انجام دهد؛ به عبارتي پيچيدگي شناختي سؤال، به الزامهاي شناختي لازم براي پاسخ درست دادن به يک سؤال و اينکه براي رسيدن به پاسخ درست يک سؤال، چند گام بايد برداشته شود، اشاره دارد.
- براي تهيۀ سؤالاتي که بتوانند پيچيدگي شناختي داوطلبان را اندازه بگيرند، دو عامل بايد در نظر گرفته شود:
- 1- براي انجام اين کار، دانشآموز بايد با مفاهيم اولية تکليف در دوران تحصيل آشنا شده باشد.
- 2- سؤالاتي که انتخاب ميشوند، بايد بر اساس تناسب سؤال با سطح کلاسي دانشآموز باشد، اما پيچيدگي سؤال، از برنامة درسي ويژهاي که دانشآموز تجربه کرده است، مستقل باقي ميماند؛ به عبارت ديگر، اين پيچيدگي، هيچ ارتباطي با برنامة درسي ندارد.
ردهبندي سؤالها با عناوين پيچيدگي کم، متوسط و بالا
پيچيدگي کم (ممکن است دانش آموز را ملزم کند به اينکه سؤال را در يک گام حل کند).
پيچيدگي متوسط (ممکن است که مستلزم برداشتن گامهاي چندگانه باشد).
پيچيدگي بالا (دانشآموز را ملزم به تحليل و ترکيب اطلاعات ميکند).
سطوح پيچيدگي سؤالهاي يک آزمون، اين اطمينان را به دست ميدهد که سؤالات ميتوانند ژرفاي دانش يادگيرندگان را در هر برنامة آزمونگيري، سنجش و ارزشيابي کنند.
تعيين سطوح پيچيدگي
سؤالات آزموني که نيازمند فراخواني حقايقي هستند و ميتوان آنها را حفظ کرد، نسبت به سؤالاتي که مستلزم توضيح بعضي از پديدههاست، از لحاظ شناختي، پيچيدگي کمتري دارند. همچنين سؤالاتي که ميتوان آنها را با انجام يک کار پاسخ داد، از لحاظ شناختي، پيچيدگي کمتري دارند تا سؤالاتي که مستلزم انجام کارهاي چندگانهاي هستند؛ به ويژه اگر اين کارهاي متفاوت، حتماً به طور همزمان مورد توجه قرار گيرند.
بعضي از سؤالات آزمون، کمتر پيچيده هستند؛ چون در مورد چيزهايي از داوطلبان پرسش ميکنند که مجرد و ذهني نيستند و برعکس ميتوان آنها را مشاهده يا لمس کرد؛ به عنوان مثال، سؤالاتي که در ارتباط با خصيصههاي فيزيکي هستند، اين گونهاند؛ مثل اينکه از داوطلب آزمون سؤال شود: “چگونه ميزها و صندليها با هم مشابه يا متفاوت هستند؟” بنابراين، پيچيدگي کمتري دارند.
همان طور که پيشتر گفته شد، يکي از ويژگيهاي پيچيدگيشناختي آن است که اين مقوله، با دشواري سؤالات آزمون ارتباط کمي دارد.
بعضي از سؤالات پيچيدگي کمتري دارند؛ چون دربرگيرندة تنها يک عمل هستند و انتزاعي نيستند، ولي پاسخگويي درست به آنها بسيار مشکل است؛ چون با اطلاعات مبهمي سر وکار دارند؛ به عنوان مثال، اگر از داوطلب پرسش شود:
“ده رودخانة طولاني در آسيا را نام ببريد.” پاسخ به آن دشوار است؛ از طرف ديگر، تکميل بعضي از تکاليف شناختيِ پيچيده، با اينکه انتزاعي هستند، اما بسيار آسان است؛ به عنوان مثال، اگر سؤال آزمون در مورد “پيدا کردن و خريدن يک کتاب از يک خرده فروشي آنلاينِ بزرگ” باشد، حتي اگر اين فرآيند، نيازمند چند مرحله و همين طور انديشههاي انتزاعي (Abstractions) باشد، پاسخ به آن، کار آساني است.
منبع
1. ذوالفقارنسب، سليمان (1395). راهنماي کاربردي سنجش استاندارد پيشرفت تحصيلي. تهران. چاپ الغدير.