خاطرات يک معلم در بهار ۹۹
چهارشنبه 6 فروردين ماه 99
خيليها از من ميپرسند که اين روزها چه ميکني؟
حوصلهات از خانه نشيني و بيکاري سر نميرود؟ اما راستش را بخواهيد، من از هفته دوم اسفند ماه، حتي يک روز هم نشده که در ارتباط با بچهها نباشم. درست از هفته دوم اسفند ماه، کلاسهاي «آنلاين» ما شروع شد و من تا امروز (حتي روز اول فروردين هم) درگير کلاسها و پاسخگويي به دانشآموزان کنکوري بودم. سالهاي گذشته، چهارده روز تعطيلات نوروزي داشتيم،
اما امسال براي آنکه بچهها احساس تنهايي نکنند و نسبت به درس و مطالعه بيتفاوت نشوند، اصلاً تعطيلي نداشتيم و بچهها به طور مرتب، يا کلاس داشتهاند يا برنامه مطالعاتي خود را ارايه داده و براي رفع نقاط ضعف خود، راهکار خواستهاند.
يکشنبه 17 فروردين ماه 99
کلاسهاي «آنلاين»، پر از تجربههاي تازه و کارها و برنامههايي است که تا حالا با آنها آشنا نبودهام؛ از نصب نرمافزارهاي مختلف گرفته تا نحوۀ ادارۀ کلاسهاي مجازي که کاري سخت و نفسگير است؛ مثلاً امروز مشغول رفع اشکال تستهاي بچهها بودم که متوجه شدم يکي از بچهها چند پيام آخري را نشنيده است و خبري از او نيست. هر چه صدايش زدم، جوابي نداد تا بالاخره آخر کلاس پيدايش شد و گفت: خانم! من حاضرم. گفتم: اما من چند بار صدايت زدم و نبودي. همۀ بچهها شاهد هستند!
مِن مِني کرد و گفت: خب ناهار ميخوردم، اما بعدش که اومدم!
چهارشنبه 20 فروردين ماه 99
يکي از مشکلات ما معلمها در اين روزها، فهميدن نام دانشآموزان، با توجه به عکس و اسم پروفايلشان در شبکههاي مجازي است. يکي اسمش را به کرهاي نوشته، آن يکي حروف اختصاري به کار برده و ديگري سه تا نقطه يا علامت تعجب گذاشته است!
عکسها هم معضل بزرگتري است که مشاهده ميشود. يکي با گوشي پدرش کار ميکند و عکس آقايي روي پروفايل است. ديگري عکس مادر يا خواهرش است، و البته تا دلتان بخواهد، عکس گل و کودک و منظره ميبينيد!
در اين ميان، بايد به عکس شخصيتهاي سياسي مثل: شهيد سردار قاسم سليماني هم اشاره کرد؛ عکسهايي که گاهي اوقات بين دو نفر مشترک است؛ يعني هر دو يک عکس را براي پروفايلشان انتخاب کردهاند. جملههاي فيلسوفانه و عاطفي هم در بين عدهاي طرفدار دارد و بعضيها هم پروفايلشان را سياه کردهاند. خلاصه مني که بيش از 200 دانشآموز دارم و نميشود شماره همه را با نام در تلفن همراهم ذخيره کنم، معمايي با اين پروفايلهاي عجيب و غريب دارم!
بیشتر بخوانید :
يکشنبه 24 فروردين ماه 99
هميشه در دسترس بودن، يکي از ويژگيهاي اين دوران است. اين روزها بچهها هر کدام به فراخور زمان مطالعۀ خود، سراغ نت ميآيند و سؤالهايشان را ميپرسند: يکي صبح زود، ديگري ظهر، آن يکي سر شب و بعضيها هم نيمه شب را ترجيح ميدهند. خلاصه هر زمان که سراغ تلفن همراهم ميروم، با حجم زيادي از سؤالهاي بچهها مواجه ميشوم که گاه نياز به توضيحي مفصل يا حتي تدريس دارد. جالب اينجاست که عدهاي معتقدند ما معلمها در اين مدت، کار خاصي نداريم و فقط اوقاتمان را خوش ميگذرانيم!
شنبه 30 فروردين ماه 99
از هفته دوم اسفند، که کلاسهاي «آنلاين» مدارس آغاز شد، ما معلمها مامور به نصب اپليکيشنهاي مختلف شديم. خود من در ابتدا به درخواست مدرسه، اپليکيشن” بله” را نصب کردم؛ سپس گفتند که بايد “گپ” را نصب کنيم و در انتها، پيوستن به اپليکيشن “شاد ” اجباري شد! نکته اينجاست که هيچ کدام از اين اپليکيشنها پاسخگوي نياز ما معلمها نيست و براي بارگيري يک فيلم، بايد مرارتهاي زيادي را تحمل کنيم. از قطع و وصل شدنهاي مکرر هم بهتر است که ديگر چيزي نگويم!
يکشنبه 7 ارديبهشت ماه 99
چقدر دلم براي مدرسه و زنگ وارد شدن به کلاس و خروج از آن تنگ شده است! متاسفانه در کلاسهاي «آنلاين» خبري از زنگ ورود و خروج نيست و معاونان هم نميتوانند
دانشآموزان را به کلاس درس هدايت کنند و اين ميشود که بايد شاهد دير آمدن و زود رفتن عدهاي دانشآموز شيطان و بازيگوش باشيم، و چه بهانههاي موجه و غير موجهي که براي اين نيامدنها و دير آمدنها دارند:
– برق رفته بود. نت نداشتيم و نتونستم سر کلاس درس بيام. – ببخشيد بايد «آفلاين» بشم؛
چون خواهرم گوشيش رو ميخواد. – سرعت نت خيلي پايينه؛ هر کاري ميکردم، وصل نميشدم. – نت ما صبحها قطع و وصل ميشه؛ نميتونم وصل شم.
– شارژم تموم شده بود؛ نتونستم تو نت بيام.
– ما تو خونه يک گوشي اندرويد دار بيشتر نداريم، و ساعتي که شما کلاس داشتيد، برادرم گوشي رو براي کلاس درسياش برداشت.
جمعه 12 ارديبهشت ماه 99
از اولين ساعت جمعه، پيامهاي تبريک بچهها ميرسد. امسال به مدد کلاسهاي مجازي، همۀ دانشآموزان شمارۀ تلفن معلمها را دارند و تعداد پيامها خيلي بيشتر از سالهاي گذشته است. يک يک پيامها را ميخوانم و به هر يک، جوابي هر چند کوتاه ميدهم. صبح بچهها سورپرايزم ميکنند. هر کلاس يک کليپ ساخته است؛ کليپهايي که هر کدام به نحوي قلبت را سرشار از عشق و صفا و صميميت ميکند. در يک کليپ، هر دانشآموز خاطرهاي از کلاس درس و روزهاي با هم بودنمان تعريف ميکند،
کليپ ديگر، تک تک بچهها به زباني خودماني تشکر ميکنند، و کليپي ديگر، مجموعه کارت پستالهايي است که بچهها درست کرده و تقديم نمودهاند. با ديدن هر کليپ، اول ميخندم و بعد بغض ميکنم و با همۀ سختيهاي اين دوران، به شغلم ميبالم و خدا را براي داشتن چنين شغلي شکر ميکنم. هنوز در حس و حال جملههاي بچهها هستم که پيامي از يک دانشآموز سالهاي گذشته و خانم معلم اين روزها ميرسد که:
«معلمم! من معتقدم که انسان بايد حسش را نسبت به خوبيها به زبان بياورد و من ميخواهم به زبان بياورم که شما مسؤوليت پذير هستيد، و انسانهاي مسؤوليت پذير، هر جاي دنيا در هر سمتي، بهترينند.
بیشتر بخوانید :
ميخواهم بگويم مني که شاگرد کوچکت هستم و هميشه خواهم ماند، از شما براي مهرباني، دلسوزي، اميد و آرامشي که به من دادي سپاسگزارم، و صد البته، به خاطر همه چيزهاي خوبي که به من دادي و در قالب کوچک و کم ظرفيت کلمات نميگنجد.
سپاسگزارم براي خصلتهاي خوبي مثل:
صبر و انرژي و مسؤوليت که داشتيد و داريد. من مديون شما هستم و هميشه آرزومندم که بتوانم همانند شما، معلم بينظير و الهام بخشي براي شاگردانم باشم.
شما دلخوشي زيباي من در مدرسه بوديد و علاقۀ من به درس را در وجودم پيدا کرديد و به من نشان داديد. امروز در اعماق دلم به يادتان هستم و هميشه ممنون محبتهايتان خواهم بود. آرزويم برايتان، زندگي بدون دغدغه و همراه با آرامش و شادي است.