توران ميرهادي، بزرگ بانويي خستگي ناپذير در عرصۀ آموزش و پرورش
يک روز در کلاس دوم راهنمايي، زماني که مادرم امتحان علوم اجتماعي ميگرفت، سؤالات را به دانشآموزان داد و از کلاس خارج شد. چند نفر دنبال مادر رفتند که چرا کسي را بالاي سر ما نميگذاريد، اما مادر گفت که نيازي به مراقب نيست. ديگر کلاس پر از همهمه دانشآموزان شد. آنها براي پيدا کردن پاسخ سؤالات کتابها را باز کردند و با خرد جمعي به نتيجه رسيدند. وقتي همه برگههاي خود را، که به يک صورت پاسخ داده شده بود، به ميرهادي دادند، او گفت هدفم همين بود، تا با همفکري به پاسخ برسيد. من هيچ وقت نميتوانستم اينگونه پاسخها را به شما بياموزم !
آنچه خوانديد، خاطرهاي از «پندار خمارلو» فرزند توران ميرهادي بود؛ بزرگ بانويي که استاد ادبيات کودکان، نويسنده و متخصص آموزش و پرورش و همچنين يکي از شخصيتهاي برجسته فرهنگي ايران محسوب ميشود و بيش از ۶۰ سال از عمر 89 سالۀ خود را در گستره آموزش و پرورش و در خدمت به فرهنگ و ادبيات کودکان اين سرزمين کوشيد.
وي در سال ۱۳۰۶ در شميران تهران به دنيا آمد. پدرش سيد فضلالله ميرهادي و مادرش، زني آلماني به نام گرتا ديتريش بود. وي سالهاي دبستان را در مدرسۀ «اتحاد» و بعد مدرسۀ «آذر» و سپس در دبيرستان «نوربخش» به تحصيل پرداخت و پس از آن در سال ۱۳۲۴ در رشته علوم طبيعي (زيستشناسي) دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد. ميرهادي همزمان به صورت مستمع آزاد نيز از کلاسهاي استاد جبار باغچهبان و دکتر محمدباقر هوشيار براي فراگيري آموزش پايه و اصول آموزش و پرورش و نيز علوم پرورشي بهره ميبرد که همين بهرهمندي، سبب شد تا توران ميرهادي راه خود را در زندگي و تحصيل بيابد.
دانشگاه، اما آنچنان که تورانِ ميرهاديِ جوان انتظار داشت، نبود و همين، در کنار تاثيري که کلامِ باغچهبان و دکتر هوشيار بر انديشه وي گذاشته بود، سبب شد تا تحصيل در رشته خود را رها کند و با انصراف از تحصيل در دانشگاه تهران، در سال ۱۳۲۵ به فرانسه برود. او در اين باره گفته است: «ما با دانش مشکل پيدا کرده بوديم؛ مشکلي که هنوز هم در دانشگاههاي ما به چشم ميخورد؛ يعني ما که از دبيرستان وارد دانشگاه شده بوديم، انتظار داشتيم که دانشگاه روش تدريس ديگري داشته باشد، ولي، برخلاف تصورمان، استاد ميآمد سر کلاس و مطالب را به ما ديکته ميکرد. ما معترض شده بوديم؛ چون از دانشگاه انتظار کار پژوهش و آزمايشگاهي داشتيم. من، به جاي ديکته کردن حرفهاي استاد، ميتوانستم همان کتاب مرجعِ استاد را بخوانم.
تنها شيوه دو استاد در سال اول رشته علوم طبيعي درست بود؛ يکي دکتر يدالله سحابي، که کنفرانس ميداد، از ما کار ميخواست، ما را به گردش علمي ميبرد و خلاصه با ما مانند دانشجو رفتار ميکرد، و ديگري، استاد شيمي، دکتر فروتن بود. بقيه استادها با ما مانند دانشآموز رفتار ميکردند و اين، سخت بود».
اين شد که توران ميرهادي 19 ساله براي ادامۀ تحصيل راهي اروپا شد و در آنجا روانشناسي و آموزش پيشدبستاني را آموخت و توانست در کلاس درس دو روانشناس مطرح آن روزگار، «ژان پياژه» و «هنري والون» حاضر شود؛ اما زندگي در اروپايي که تازه يک سال است آتش جنگ دوم جهاني را به روي خود خاموش ديده، آن هم براي دختري تنها، آسان نبود. وي دربارۀ روزگار تحصيل در اروپا اينطور گفته است:
«دربارۀ وضعيت آنجا بايد بگويم که سخت بود؛ خيلي سخت بود. در اروپا قحطي بود و ما که دانشجو بوديم، جيره غذايي خيلي کميداشتيم و خودمان را با بلوطِ بوداده سير ميکرديم؛ اما کتابخانۀ عظيم، امکانات عظيم، کتاب به زبانهاي مختلف، و استاداني که اعتبار دانشجو برايشان مطرح بود، باعث ميشد که احساس کنيم در فضاي علم تنفس ميکنيم. همين بود که جاذبهاي خاص داشت … . وقتي رسيدم به فرانسه، علوم طبيعي را کنار گذاشتم و آمدم به حوزه روانشناسي تعليم و تربيت. همانجا بود که متوجه شدم اگر ايراد دانشگاههاي ما اين بود که استادها با ما مانند دانشآموزان ابتدايي رفتار ميکردند، ايراد استادهاي دانشگاه سوربن اين بود که تنها تيوري ميگفتند. اين تيوريهاي زياد در کساني مانند من وحشتي نسبت به کودک به وجود آورده بود و من در اولين فرصتي که پيش آمد، شروع کردم به کار عملي با بچهها. دوره اختصاصي ابتدايي و آموزش پيش از دبستان را ديدم و در مدارس ابتدايي و کودکستانهاي شهر پاريس کارآموز شدم. اين دورههاي کارآموزي بهاضافه دروس عملي به اضافه درس دانشگاه، در کل، تواناييهاي خوبي را در من به وجود آورد که هنوز هم از آنها استفاده ميکنم؛ توانايي ديدن واقعيت و غرق نشدن در تيوري؛ البته من تيوري را نفي نميکنم، اما موقعيتها هميشه چهره خاصي از يک تيوري هستند، و اگر انسان آن چهره خاص را درک نکند، تيوري به دردش نميخورد. فهميدم که نقش معلم چه ميتواند باشد و او چه ميتواند بکند، چه تواناييهايي بايد داشته باشد و چگونه بايد پيش برود.»
توران ميرهادي، پس از پنج سال به ايران بازگشت و ازدواج کرد، اما ازدواجش مدت زيادي دوام نداشت؛ زيرا همسرش پس از کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اعدام شد. توران ميرهادي، سالي پس از فراق همسر، کودکستان «فرهاد» را به يادِ برادرِ مرحومش راهاندازي کرد و بعدها دبستان و راهنمايي فرهاد را هم تاسيس نمود.
مدرسۀ فرهاد
همان طور که گفته شد، مدرسۀ فرهاد زماني تاسيس شد که توران ميرهادي به خاطر اينکه شوهرش را از دست داده بود، وضعيت روحي مناسبي نداشت. به همين خاطر، سيدفضلالله، پدرش که دانش آموخته مهندسي مکانيک و ماشين آلات راه و ساختمان از آلمان بود، او را تشويق کرد که يک کودکستان راهاندازي کند؛ اما توران ميرهادي، به دليل اينکه خودش نميتوانست امتياز آن را بگيرد، به نام مادرش گرِتا ديتريش، که تباري آلماني داشت، امتياز را گرفت و به همراه محسن خمارلو، همسر دومش، در همان خانه قديميپدرش در خيابان ژاله، کودکستان را در مهر ۱۳۳۴ خورشيدي به نام برادرش فرهاد، که در ۱۳۲۶ خورشيدي از دست داده بود، تاسيس و کار را به عنوان مدير و مربي کودکستان با همياري فخري گلستان آغاز کرد تا به قول خودش در اين فرصت، پاسخ پرسش بزرگ زندگي خود و شايد زمانهاش را بيابد که چگونه ميشود، کودکان را بهگونهاي بزرگ و تربيت کرد که انسانهايي اسير بار نيايند، آزاده باشند به خرد، انديشه و دانش خود تکيه کنند و پله پله از نردبان انسانيت بالا بروند.
به اين ترتيب، ميرهادي، در اين زمينه، گام به گام به شيوههاي گوناگون، مانند: نوشتن مقاله، شرکت در دورههاي کارآموزي و ارايه تجربهها، شرکت در برنامه ريزيهاي درسي، تدريس در دانشگاهها، شرکت در همايشها و گفت و گو با مسؤولان، نوشتن برخي از کتابهاي درسي و … روي آورد و آنگاه برآيند مطالعات خود را در دسترس جامعه و آموزش و پرورش ايران قرار داد.
يکي از شاگردان اين مدرسه دربارۀ مدرسۀ فرهاد ميگويد: تاسيس و گسترش مدرسه فرهاد با مديريت توران خانم، طي فرآيندي طولاني و در شرايطي خاص به وقوع پيوست؛ از يک سو، نقش خانوادهاي فرهيخته، و از سوي ديگر، تحصيل و مطالعه در حوزههاي روانشناسي، آموزشوپرورش و علوم طبيعي در خارج و داخل کشور و همچنين حضور در کنار نظريهپردازان مطرح آن زمان، مانند: ژان پياژه و والون، عشق به کودکان و احترام به آنان، توجه به تفاوتهاي فردي و تلاش در جهت آموزشهاي منطبق با نيازهاي کودکان، منجر به دستيابي توران خانم به ديدگاههاي متحول و خلّاق در زمينه آموزشوپرورش شده است.
مدرسۀ فرهاد، به خاطر نوع نگاه ميرهادي به آموزش و پرورش، شورايي اداره ميشد؛ يعني او معتقد بود که بايد تمام افراد مدرسه در آن مشارکت داشته باشند؛ به گونهاي که تصميمگيريها جمعي بود؛ از اين رو، تصميمات در همه زمينهها با مشارکت دستاندرکاران مدرسه اجرايي ميشد؛ بنابراين، پيوند اهداف مدرسه با فرهنگ و ساختار سازماني و شبکههاي تصميمگيري، از ويژگيهاي مهم اين مدرسه بود و بر همين اساس، در مدرسه فرهاد، ارزش مشارکت براي تمامي افراد و کارکنان به روشني بيان ميشد؛ چنانکه که ميرهادي ميگفت: سعي کن که کارهايت را اولويتبندي کني و در يک زمان فقط همان يک کار را (البته خوب) انجام دهي.
در اين مدرسه، بر برنامه درسي، تاثير ارزشهاي مدرسه، تعيين افراد مناسب براي اداره کلاسها و ديگر مسؤوليتها تاکيد ميشد؛ بهطوري که معلمان مدرسه در پويايي، سادگي، اعتقاد به مديريت و تغيير و اهميت دادن به ارزشها، با توران ميرهادي همکاري و مشارکت تام داشتند؛ از اين رو، او به منزله يک رهبر آموزشي، تيمسازي را بخشي از شيوه مشارکتي ميدانست و به کار گروهي و نقشهاي گروهي اعتقاد داشت؛ بنابراين، مديران شايسته، بهطور خودجوش از مهارتهاي مديريتي برخوردار ميشدند و توران ميرهادي نيز بهطور هوشمندانه، اين روشهاي تيوريک و تجربي را به کار ميبست.
در مدرسۀ فرهاد، دانشآموزان درباره اداره آن تصميمگيري ميکردند؛ يعني دانشآموزان هر مقطع تحصيلي سه نماينده براي هر ماه و دو نماينده براي يک سال انتخاب ميکردند. نمايندههايي که براي يک سال انتخاب ميشدند، وظيفه قانونگذاري داشتند و ديگر نمايندهها نيز وظيفه اداره مدرسه را برعهده داشتند. ضمناً نمايندههايي که براي يک ماه انتخاب ميشدند، در پايان ماه تغيير ميکردند؛ به اين ترتيب، تمام دانشآموزان در اداره مدرسه سهيم بودند؛ براي نمونه، يکي از قوانيني که دانش آموزان وضع کرده بودند، اين بود که هيچ معلمي حق نداشت دانشآموزي را از کلاس بيرون کند و حق تنبيه نيز نداشت.
ضمناً نمره شرط و ملاک قبولي نبود و اگر دانشآموزي در يکي از درسها ضعيف بود، وظيفه نمايندهها و ديگر دانشآموزان بود که ضعف او را برطرف کنند تا همگام با ديگر دانشآموزان در آن درس پيشرفت کند.
همچنين نمايندههاي دانشآموزان مشخص ميکردند که معلمان چه تکاليفي به بچهها بدهند تا باعث پيشرفت آنها شود. برنامههاي گردش علمي هم با آنها بود و پس از اين گردش، دانشآموزان، با کمک يکديگر، يک کتاب درباره اين سفر مينوشتند و وجود کتابخانه فعال به عنوان قلب مدرسه نيز، در روند آموزش آنها نقش اساسي داشت.
يکي ديگر از مباحثي که توران ميرهادي در مدرسه فرهاد به آن توجه خاصي داشت، يادگيري مهارتهاي اجتماعي بود. به همين خاطر هم در اين مدرسه، آشنايي با مشاغل محلي اطراف مدرسه، مانند: نانوايي، کفاشي و بقالي، از اصول مهارتآموزي بود. همچنين به احساسات ديگران و تک تک دانشآموزان توجه خاصي ميشد.
تشويق کودکان به کمک کردن به ديگران در روزهاي باراني و برفي، کمک کودکان بزرگتر به کودکان سالهاي پايينتر و کمکهاي درسي بچهها به يکديگر نيز، از ديگر مهارتهاي اجتماعي مطلوب در مدرسه بود. رعايت حقوق ديگران، احترام به همه، بيغرضي و بيتعصبي، که در تماميفعاليتهاي توران ميرهادي در مدرسه به چشم ميخورد، اين نکته را يادآوري ميکرد که رفتار درست چنين است.
براي رشد مهارتهاي اجتماعي در مدرسه، به ديدن، شنيدن و انديشيدن امکانات و منابع گوناگون مورد نياز بود. به همين خاطر هم دانشآموزان به خواندن کتاب و مجلههاي گوناگون، مانند مجلههاي پيک، تشويق ميشدند.
همچنين گردشهاي علمي، پخش فيلم، تهيه روزنامه ديواري، تشويق به شعر خواني و خواندن کتاب، اهميت دادن به هنرهايي مانند: نقاشي، مجسمهسازي، کاردستي، کولاژ، اجراي نمايش، کتابخواني، ورزش و بازي و بازيهاي گروهي، از ديگر فعاليتهاي مدرسه فرهاد بود.
در اين مدرسه، کتابخانه، بسيار مهم بود و کتاب غيردرسي، رابط آموزگار و دانشآموز محسوب ميشد؛ به اين ترتيب، توران ميرهادي سعي داشت که تفکر علمي را در نسل کودکان و نوجوانان و همچنين در جامعه تثبيت کند. براي ايجاد عادت و علاقه به مطالعه در کودکان، هفتهاي يک ساعت برنامه کتابخواني در مدرسه برگزار ميشد. ميرهادي درباره سيستم آموزشي اين مدرسه ميگويد: «ويژگي اصلي مدرسه فرهاد، رقابتي نبودن آن بود. در اين مدرسه، رقابت، جايزه و رتبهبندي وجود نداشت و هر کسي با تواناييهاي خودش سنجيده ميشد، و اگر شاگردان مدرسه فرهاد به درجات والا رسيدند، به اين خاطر بود که خودشان شدند.»
مجتمع فرهاد در سال 1359 براي هميشه تعطيل گرديد و توران ميرهادي فعاليت خود را در بخش ديگري متمرکز کرد. وي، که يکي از بنيانگذاران شوراي کتاب کودک بود، از ۱۳۵۸ شمسي تا اواخر عمرش سرپرستي تدوين و تاليف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را برعهده گرفت؛ چنان که خودش ميگويد:
«همسرم که در سال ۱۳۵۸ جهانِ ميرا را ترک گفت، در نامهاي که براي من به جا گذاشته بود، از من خواسته بود که با بهرهگيري از بخشي از دارايي او «کاري براي مردم» انجام دهم؛ خواستهاي که انجامش بسيار سخت مينمود. در نهايت، باتوجه به عشق و علاقهاي که او هم به نسل جوان اين کشور داشت، اين هزينۀ «کاري براي مردم»، شد سرمايه اوليه فرهنگنامه کودکان و نوجوانان. آن زمان بسيار خام بودم! گمان ميکردم که ميتوان با دو ميليون و پانصد هزار تومان سرمايه اوليه او، فرهنگنامه را طي سه چهار سال منتشر کرد، درحاليکه با آن تنها ميشد کار را شروع کرد؛ چنانکه طي پنج سالِ آغاز کار، آن سرمايه در راه نشر فرهنگنامه هزينه شد، اما فرهنگنامهاي بر پيشخان کتابفروشيها ننشست».
پس از اين، اما با کمکهاي داوطلبانه افراد و برخي از گروهها، کار تدوين و انتشار فرهنگنامه ادامه مييابد تا اينکه نخستين جلد آن در سال ۱۳۷۱ منتشر ميشود و در دسترس بچههاي ايران قرار ميگيرد.
تا کنون 20 جلد از «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» منتشر شده است. طبق آنچه در معرفيِ فرهنگنامه آمده است، بر اساس پيشبيني دستاندرکارانِ تدوين فرهنگنامه، شمارِ نهايي مجلدّات فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، به احتمال 25 جلد خواهد بود.
آگاهيهايي که در اين فرهنگنامه در دسترس قرار گرفته، براي استفاده بازه سني ۱۰ تا ۱۶ سال تدوين شده است. شيوه تدوين مدخلها در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان نيز بدين شکل است که هر مدخل، دربردارنده مقالهاي است که به قلم آگاهان و کارشناسانِ مرتبط با آن نوشته شده. در بند نخستِ هر مدخل، ضرورترين و مختصرترين آگاهيهاي مرتبط با عنوانِ مدخل، پيش چشم مخاطب قرار گرفته و در بندهاي بعدي نيز آگاهيهاي تکميلي و تخصصي به مخاطبان فرهنگنامه داده شده است.
از ويژگيهاي فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، يکي اين است که افزون بر اينکه همواره برخي از صاحبنظران و برجستگان حوزههاي گوناگونِ دانشي با آن همکاري کرده و درباره مقالههايش مشورت دادهاند، گروهي از نوجوانان 10 تا 16 سال نيز در زمره مشاوران تدوين اين فرهنگنامه بودهاند. اين گروه، گزيدهاي از مقالهها را ميخوانند تا زبان و سطح آگاهي آنها را با سطح درک و فهم متناسب با سنّ خويش بسنجند و راي خويش را دربارۀ متناسب بودن محتواي مقاله با محدوده سنّي جامعه مخاطبِ هدفِ فرهنگنامه، بيان کنند.
امروز توران ميرهادي در اين جهان فاني نيست، اما فعاليتهاي ارزشمندش در سه زمينۀ آموزش و پرورش، ادبيات کودکان و کتاب مرجع اختصاصي کودکان و نوجوانان (يعني فرهنگنامه)، براي ما به يادگار مانده است.
خود او در اين باره ميگويد: «در هر سه زمينه، گرچه به ابعاد جهاني کار نيز نظر داشتهام، ولي هدف اصلي من، خدمت به کودکان و نوجوانان اين سرزمين بوده و هست … من معتقدم که جمع کار را پيش ميبرد، نه فرد. فرد ميتواند نقش هماهنگ کننده داشته باشد؛ بنابراين، در هر سه زمينه، تنها نکتهاي که ميتوانم به حساب خودم بگذارم، پيدا کردن راههاي کار ثمربخش گروهي بود … کارِ گروهي، براي من بسيار شيرين، بسيار آموزنده و بسيار برانگيزاننده است.»