به پايان رسيديم، اما …
سلام ! سلامي چو بوي خوش آشنايي !
خوانندگان گرامي هفتهنامه پيکسنجش ! سلام بر شما !
اينک در آستانه استقبال از نوروزي نو و بهاري با طراوت و وارد شدن به سال 1402 هجري شمسي، و از بالاي پنجاهمين پله (که همين پنجاهمين شمارة پيشِ روي شماست) بر پلههاي طي شده در سالي که گذشت، عمرمان را به نظاره مينشينيم؛ پلههايي که هر يک به شوق خدمت به شما از آن بالا رفتيم و حالا بر بام آن رسيدهايم. اينکه در اين پنجاه شماره و پنجاه هفتهاي که در سال جاري گذشت، چقدر توانستهايم در خدمت شما عزيزان باشيم، موضوعي ديگر است که داورياش با شماست؛ اما از اين نکته نبايد غفلت ورزيد که تمام همّ و غم ما و همکارانمان در سالي که گذشت، و در همه سالهايي که از انتشار نشريه خودتان ميگذرد، اين بوده است که بتوانيم در هر شماره، بيش از پيش و مفيدتر از گذشته، در خدمت شما باشيم؛ در خدمت شمايي که تمام آرمانها و آرزوهايتان صرفاً پذيرفته شدن در دانشگاه نيست؛ در خدمت شمايي که تنها به پذيرفته شدن در يک رشته دانشگاهي و کسب مدرک پس از چند سال نميانديشيد؛ در خدمت شمايي که هدفتان از درس خواندن، تنها گرفتن نمره خوب يا متوسط، و يا گذراندن تعدادي واحد درسي نيست؛ که خوب ميدانيد اينها همه فقط وسيله است، و هدف اصلي، خدمت به اعتلاي نام ايران عزيز و سرافزار و سربلند تمام دورانهاست.
حال در آستانه نوروزي نو و بهاري ديگر و سال جديد، با خداي خود و همين طور با شما پيمان ميبنديم که در سال پيشِ رو، که از چند روز ديگر آغاز ميشود، باز هم با شادابي و طراوت بيشتر، در خدمت شما عزيزان آيندهساز اين سرزمين اهورايي باشيم؛ سرزميني که براي پاسداري از وجب به وجب آن، خون شهيدان بسياري، از روزگاران کهن تاکنون بر جاي جاي آن ريخته شده است؛ سرزميني که نام بلندش، آراسته با ياد و خاطره بزرگمرداني است که براي سربلندي آن، جان عزيز خويش را فدا کردهاند تا ايران سرافراز، براي هميشه تا فرجام تاريخ، سربلند و پايدار و برقرار باقي بماند.
اينک در طليعة اين بهار دل انگيز، از صميمِ دل و از بنِ دندان و اعماق جان بيقرارمان، پروردگار بلند مرتبه خويش را به زاري و تضرّع ميخوانيم که:
يا مقلّب القلوب و الابصار
يا مدبّر الليل و النّهار
يا محوّل الحَول و الاحوال
حَوّل حالنا الي احسن الحال
اينک در فرجام اين مقال، که همزمان با آخرين روزهاي سال است، با شما نغمه سر ميدهيم و ميخوانيم که:
به پايان رسيديم، امّا نکرديم آغاز / فرو ريخت پَرها، نکرديم پرواز / ببخشاي اي روشنِ عشق ! / بر ما ببخشاي/ ببخشاي اگر صبح را ما به مهمانيِ کوچه دعوت نکرديم / ببخشاي اگر روي پيراهن ما نشان عبورِ سحر نيست / ببخشاي ما را اگر از حضور فلق روي فرقِ صنوبر، خبر نيست / نسيمي گياهِ سحرگاه را در کمندي فکندهست و تا دشت بيدارياش ميکشاند / و ما کمتر از آن نسيميم / در آن سوي ديوار بيميم / ببخشاي اي روشن عشق ! / بر ما ببخشاي / به پايان رسيديم، امّا نکرديم آغاز / فرو ريخت پَرها، نکرديم پرواز
مدير اجرايي
*هفته نامه پیک سنجش