ارزش فرزندتان، فراتر از رتبۀ اوست!
چشمهايش قرمز است و چهرۀ درهمي دارد. ميگويد از وقتي رتبهام آمده، پدرم با من قهر کرده است.
ميگويد من از کودکي آرزو داشتم که تو دکتر بشوي، حالا رتبهات به پرستاري هم نميرسد!
من اصلاً از رشتههاي پزشکي و پيراپزشکي خوشم نميآيد و آرزويم اين است که معلم شوم؛ ولي حتي جرات گفتنش را هم به پدرم ندارم؛ چون پدرم دوست داشته که پزشک شود، اما به دليل مشکلاتي که داشته، نتوانسته است به آنچه ميخواسته برسد و حالا تنها اميد و آرزويش اين است که من پزشک شوم.
اين روزها ديدن صحنههايي مشابه آنچه گفته شد، عجيب نيست؛ والديني که تصوري از يک فرزند نمونه در ذهن خود دارند و مايلند که فرزندشان با تخيلات و تصورات آنها همخواني داشته باشد.
آنها فکر ميکنند که به دليل تجربه و آگاهي بيشتر، حق با آنهاست و بايد فرزندشان به نظرات آنها احترام بگذارد؛ زيرا فرزندشان به خاطر سن کم، شناخت درستي از شرايط ندارد و نميتواند خوب و بد را تشخيص بدهد. اين دسته از والدين، مسايل را بر اساس نيازها، ترجيحات و تجربيات گذشتۀ خود درک ميکنند و تصور ميکنند که حقيقت را آنها ميفهمند؛ اما واقعيت اين است که هر يک از ما، برداشت و تعبير خودمان را از حقيقت داريم و نبايد مسايل را تنها از منظر شخصي نگاه کنيم.
هر يک از والدين، هنگامي که با مسالهاي دربارۀ فرزندشان روبرو ميشوند، شايسته است که از ديدگاه و قالبي که منحصر به خودشانhttps://www.sanjeshy.org/ است، بيرون بيايند و تجربيات خود را ناديده بگيرند و آنگاه بگويند که چه نظري دارند. والدين لازم است که گاهي سعي کنند مسايل را از منظر فرزندشان بنگرند و آنگاه بگويند که چه ميبينند.
اگر دو طرف، امور را از منظر يکديگر ببينند و نظراتشان را با يکديگر به اشتراک بگذارند، رسيدن به نقطۀ مشترک، آسانتر ميشود و منفينگري نسبت به يکديگر، از بين ميرود. وقتي والدين تخيلات و آرزوهايشان را به فرزندشان تحميل ميکنند يا فرزندشان همرنگ خيالپردازيهاي آنها نميشود و در نتيجه احساس شکست ميکند يا مطابق ميل و آرزوهاي آنها رفتار ميکند و حس يک اسير را دارد، چون فکر ميکند که تحت کنترل شديد است، انتخابهاي محدودي دارد و اختيار زندگي خود را ندارد.
حتي اگر فرزندي در اين زمينه، انتخاب اشتباه دارد، وظيفه والدين فقط توصيه و مشورت دادن به آنهاست.
بپذيريد که بايد گاهي به فرزندتان فرصت اشتباه کردن بدهيد تا از اين طريق، درسهايي بياموزد و احساس کند که مسير زندگياش را خود برگزيده است.
يک دختر يا پسر توانمند، بايد در جست و جوي تصوير ذهني خودش باشد، نه تصورات و خيالات هيچ کس ديگر، و موفقيت وي در اين است که به آنچه که علاقه دارد برسد. يک روانشناس برجسته، ميگويد: والديني که نسبت به آيندۀ فرزندشان، بدون تعصب و غرضورزي برخورد ميکنند، 14 درصد بيشتر حس صميميت و نزديکي به فرزندشان دارند و 19 درصد کمتر دچار اين حس هستند که فرزندشان مسايل شخصياش را با آنان در ميان نميگذارد.
بیشتر بخوانید :
در انتها خوب است بدانيد با نگاه به سوابق کساني که ميخواهند تغيير رشته بدهند، به اين نکته ميرسيم که بسياري از اين افراد، به خاطر تحميل والدينشان وارد رشتههايي شدهاند که هيچ علاقه يا استعدادي در آنها نداشتهاند.
در اينگونه مواقع، فرد در اواسط تحصيل دلسرد ميشود و براي پيشرفت خود احساس مسؤوليت نميکند. به همين دليل، توصيه ميکنيم که حتماً علاقهها و استعدادهاي فرزندتان را هنگام انتخاب رشته در نظر بگيريد و هرگز نظر خودتان را به او تحميل نکنيد؛ حتي در نظر بگيريد که ممکن است فرزندتان کلاً از راه تحصيل و علم آموزي به موفقيت نرسد؛ پس اصرار بر ادامه تحصيل وي نداشته باشيد؛ زيرا موفقيت، يک راه واحد ندارد و براي هر کسي اين مسير فرق ميکند؛ حتي راه موفقيت والدين و فرزندان، متفاوت است و اگر خودتان با پيمودن راهي به موفقيت رسيديد، نبايد آن را براي فرزندتان الگو بسازيد؛ مگر اينکه خودش به اين نتيجه برسد که در آن مسير، علاقه، استعداد و توانايي لازم را دارد.
والديني که نسبت به آيندۀ فرزندشان، بدون تعصب و غرضورزي برخورد ميکنند، 14 درصد بيشتر حس صميميت و نزديکي به فرزندشان دارند و 19 درصد کمتر دچار اين حس هستند که فرزندشان مسايل شخصياش را با آنان در ميان نميگذارد.